شعر شهریور
بیـــا شهــریــــور پیـراهنت ییلاق لک لک ها
صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها
بیا ای امن ، ای سرسبز ، ای انبوه عطر آگین
بیـــا تـــا تخـــــم بگذارند در دستانت اردک ها
گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت
به اشکت آبیاری میکنی گلهای قالی را …
بهاری میکنی حال و هوای این حوالی را
نگاهم خاطرت باشد ‘ غرورم را به یاد آور
اگر روزی شکستی بی خبر ظرف سفالی را…
شلوغی های اینجا بابت عطر برنجش نیست…
تو رونق داده ای با گیسوانت فصل شالی را