کودک وحشی؟!! شاید این ایده که کودکانی وجود داشته باشند که توسط حیوانات بزرگ شده اند تنها در کتاب های داستان و افسانه ها یافت شود. اما آیا تارزان ها فقط در دنیای قصه ها وجود دارند؟! آیا باور می کنید که کودک وحشی در دنیای واقعی نیز وجود داشته و هستند کودکانی که به هر دلیلی در کودکی توسط حیوانات و در دامان طبیعت وحشی بزرگ شده اند؟ شاید باورش سخت باشد اما واقعیت دارد. در ادامه این مطلب شما را با تعدادی کودک وحشی آشنا می کنیم که در کودکی در طبیعت رها شده و یا گم شده اند و توسط حیوانات به فرزندخواندگی قبول شده اند. با کودکان وحشی و تارزان های دنیای واقعی آشنا شوید.
۱۰- اوکسانا مالایا
در سال ۱۹۹۱، دختری به نام اوکسانا مالایا در میان دسته ای از سگ ها پیدا شد. وی زمانی که توسط تیم نجات پیدا شد هشت سال داشت در حالی که ۵ سال قبل والدین الکلی اش فراموش کرده بودند او را به خانه ببرند. در نهایت وی برای این که بتواند گرم شود خود را به لانه ی سگی در آن نزدیکی ها رسانده و برای ۵ سال آینده همراه با سگ ها ماند. پس از سال ها دور بودن از جوامع انسانی، او خود را با تمامی خصوصیات و رفتارهای سگ ها وفق داده بود. اوکسانا روی چهار دست و پا راه می رفت، گوشت خام می خورد، پارس می کرد، بو می کشید و حتی زمانی که به نجات دهندگانش نزدیک شد نیز دندان هایش را نشان می داد.
کاملاً مشخص بود که سگ های دسته نیز او را یکی از خودشان فرض کرده و زمانی که نجات دهندگان سعی کردند او را با خود ببرند، بقیه سگ های گروه به این افراد حمله کرده و سعی در باز پس گرفتن اوکسانا داشتند. به دلیل مهارت های زبانی، اجتماعی و انسانی بسیار کم اوکسانا، تلاش های زیادی صورت گرفت و مدت زمان زیادی طول کشید تا وی بار دیگر بتواند مانند یک انسان زندگی کند. او مجبور بود حرف زدن و راه رفتن روی پاهایش را از نو یاد بگیرد. در حال حاضر این دختر سابقاً وحشی هنوز در یک مرکز نگهداری از کودکان معلول و عقب مانده نگهداری شده و اوقات بیکاری خود را در همان مرکز به نگهداری از حیوانات می گذراند.
۹- مارینا چاپمن
۸- پسری که توسط بزهای کوهی بزرگ شد
در سال ۱۹۹۰، یک پسر نوجوان در رشته کوه های آند در پرو پیدا شد و هیچ کس نمی دانست که او چگونه سر از کوهستان درآورده است. در نهایت مشخص شد که وی از سن هشت سالگی همراه با گروهی از بزهای کوهی بویم پرو زندگی می کند. وی در تمام این مدت با خوردن شیر بز و ریشه گیاهان و میوه های وحشی توانسته بود زنده بماند. او هیچ مهارت زبانی انسانی نداشت اما از طریق بع بع کردن با بزهای گروه ارتباط برقرار می کرد. دست های او بسیار تغییر شکل داده و توان نگه داشتن چیزی را نداشتند. پوست کف دست ها و پاهای او نیز زخم های متعددی داشته و کاملاً کلفت و سخت شده بود.
به دلیل راه رفتن روی چهار دست و پا به مدت نزدیک به یک دهه بسیاری از استخوان های او شکل عادی خود را از دست داده بودند. در نهایت وی را برای بازآموزی به کانزاس فرستاده و اسم او را دانیل گذاشتند.
۷- روشوم پنگ ینگ
روشوم در یکی از جنگل های انبوه شمال شرقی کامبوج و زمانی که یک روستایی متوجه غیب شدن غذاهایش شد پیدا گردید. وی به روستای مجاور برده شد و آنجا پدرش بر اساس زخمی که روی صورتش بود او را شناخت. پدرش ادعا می کرد که روشوم حدود ۲۰ سال پیش که تنها ۸ سال داشت مفقود شده بود. وی در این مدت در طبیعت وحشی زندگی کرده و با حیوانات متعددی همراه شده بود، از جمله میمون ها زیرا او شیوه رفتار و راه رفتن میمون ها را تقلید می کرد. وی قادر به صحبت کردن نبوده و هیچ لباسی نیز بر تن نداشت. وی بارها سعی کرد که بار دیگر به دورن جنگل فرار کند و هر بار خانواده اش مانع از این کار می شدند. وی در می ۲۰۱۰ در نهایت موفق شد فرار کرده و به درون جنگل برود. روشوم از آن زمان به بعد دیگر مشاهده نشده است.
۶- وانیا یودین
وانیا یودین در سن هشت سالگی در آپارتمانی کوچک در روسیه با تعداد زیادی پرنده در قفس پیدا شد. مادرش با او مانند یکی از حیوانات خانگی اش رفتار می کرد و در این مدت نیز وی کاملاً رفتار پرندگان دست آموز را یاد گرفته و مانند آنان چهچهه می زد.از آن جایی که وی در تمام این مدت هیچ ارتباطی با انسان نداشت، زمانی که توسط نیروهای پلیس پیدا شد نمی توانست صحبت کند. اگر چه مادرش هیچگاه با وی بدرفتاری نکرده و به او غذای کافی داده بود اما مراکز مراقبت از کودکان بد سرپرست حضانت او را از مادرش سلب کردند و او را برای بازپروری به مراکز ویزه این کار فرستادند. در نهایت در سال ۲۰۰۸ مادرش توانست حضانت از پسرش را بار دیگر بدست آورده و او را در یک مرکز روانشناسی بستری نماید تا بتواند مهارت های انسانی را یاد بگیرد.
۵- لیوخا
در سال ۲۰۰۷، روستاییان منطقه کالوگا در مرکز روسیه گزارش دادند که پسربچه ای را در یک لانه ساخته شده از شاخه درختان در هوای یخبندان منطقه پیدا کرده اند. در نتیجه نیروهای پلیس به منطقه اعزام شدند و وقتی که سعی کردند او را نجات دهند، پسرک دندان هایش را به آن ها نشان داده و سعی می کرد آن ها را گاز بگیرد. این کودک وحشی نمی توانست صحبت کند. در نهایت این پسربچه که به نظر ۱۰ ساله می رسید اما به دلیل مشکلات تغذیه ای و رفتاری رشد کافی نکرده و بررسی ها نشان می داد که بیش از ۱۰ سال سن دارد. ناخن های دست و پای او بسیار بلند و شبیه چنگال گرگ بوده و رفتاری کاملاً شبیه آن ها داشت.
این پسربچه در نهایت به بیمارستانی در مسکو منتقل گردید و پس از تمیز کردن و کوتاه کردن ناخن ها از وی نمونه خون گرفته شد. در نهایت پرسنل بیمارستان نام او را لیوخا گذاشتند. کاملاً مشخص بود که این پسربچه از شرایطش در بیمارستان ناراضی و ناراحت بوده و در نهایت پس از ۲۴ ساعت از آنجا فرار کرد.
۴- هادارا
در اوایل قرن بیستم میلادی، پسربچه ای دو ساله به نام هادارا در بیابان صحرا در آفریقا از والدینش جدا شد. این کودک بی هدف در صحرا راه می رفت و به نظر می رسید که هیچ شانسی برای زنده ماندن نداشته باشد اما در کمال ناباوری گروهی از شتر مرغ ها او را در گروه خود پذیرفتند. جالب این که شترمرغ ها به هیچ عنوان به انسان نزدیک نشده و رابطه خوبی با انسان ها ندارند. کودک وحشی بیش از ۱۰ سال با خانواده شترمرغ ها زندگی کرده و در نهایت زمانی که ۱۲ سال داشت به جوامع انسانی بازگردانده شد. او اکنون ازدواج کرده و بچه هایش بارها قصه های او در مورد دوران زندگی اش همراه با شترمرغ ها را شنیده اند.
۳- جان سمبویا
جان سمبویا کودک وحشی دیگری بود که زمانی که تنها دو سال داشته و شاهد کشته شدن مادر به دست پدرش بود به دورن جنگلی در اوگاندا فرار کرد. وی با گروهی از میمون های سبز وروت روبرو شده و سه سال آینده را با آن ها زندگی کرد. بعد از این مدت وی توسط گروهی از شکارچیان پیدا شده و به زندگی انسانی بازگردانده شد. وی در ابتدای بازگشت به میان جوامع انسانی برای مدتی تنها غذاهای گیاهی خورده و نمی توانست روی پاهایش بایستد.
۲- ایوان میشوکوف
ایوان میشوکوف یک پسربچه ی ۴ ساله بود که از شهر مسکو فرار کرد و در جنگل توسط گروهی از سگ های وحشی پیدا شد. وی در نهایت به رهبر گروه سگ ها تبدیل شده و از مردم برای دسته سگ هایش غذا می گرفت. سگ ها نیز در طول روز از وی مراقبت کرده و در طول شب های سرد نیز او را گرم نگه می داشتند. مانند عاقبت داستان های اینچنینی، دو سال پس از زندگی ایوان با سگ ها، پلیس وارد عمل شده و با بازگرداندن وی به میان انسان ها باعث شد که وی بار دیگر زندگی با موجودات دو پا را یاد بگیرد.
۱- پسربچه گربه ای
باورکردنی نیست که گروهی متشکل از هشت گربه ولگرد یک کودک انسان را در میان خود پذیرفته و مانند فرزند خود با او رفتار کنند. این کودک یک ساله در خیابان های آرژانتین پیدا شده و معلوم نیست که چه مدت آنجا رها شده بود اما گربه های ولگرد توانسته بودند او را زنده نگه دارند. آن ها دور این کودک حلقه زده و او را گرم نگه داشته بودند و غذای او را نیز تامین می کردند. حتی آن ها با لیس زدن نیز بدن او را تمیز می کردند. اطلاعات بسیار کمی در مورد جزییات این اتفاق باورنکردنی مخابره شده اما چیزی که انسان را متحیر می کند واقعیت ماجرا و مهربانی دسته ای گربه ی ولگرد است که جان نوزاد انسان را نجات می دهند.
(فکر میکردم تارزان خیالی است نه واقعی ولی الان با خواندن این مطلب نظرم عوض شد)