// ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۶
وقتی کنارم نیستی از درد لبریزم

وقتی کنارم نیستی از درد لبریزم

باید که از این زخم ها قدری بپرهیزم
من سال ها در گُور خود بی شعر خوابیدم
شاید که با یک بوسه ات از جای برخیزم
گاهی تو را می آورم از روزهای دور
قدری غزل می خوانی و هی اشک می ریزم
گم گشته ای در لایِ تقویم غزل هایم
ای کاش می شد تا تو را بر گردن آویزم
چون گِردبادی زخم خورده، گیج و سرگردان
رَد می شوم از روزهایت… مثلِ پاییزم
خوابم نمی آید در این شب های تنهایی
با دست های بسته ام، هر شب گلاویزم
بیهوده می گردی به دنبالم… گریزانم
حالم بد است این روزها، از درد لبریزم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.