// ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۱۷

احساس می کنیدکه نمی توانید بگویید درذهنتان چه می گذرد؟  ببینید که این موضوع چطور روی روابط شما،کارواعتماد به نفستان تاثیر می گذارد.

چرامحتاطانه رفتارکردن روابط شما را خراب می کند؟

آیا همیشه احساس می کنیدکه  روی پوسته تخم مرغ راه می روید ؟در وضعیتی شکستنی و نامطمئن !!!! این موضوع ممکن است شبیه راهی برای جلوگیری از زیاد شدن مشکلات به نظر بیاید،اما میتواند یک هشدار جدی برای روابط حرفه ای و شخصی شما باشد.در زیر تعدادی مثال برای وقتی که محتاطانه رفتارکردن بیشترین ضرر را می رساند می آوریم.

 

امی حدود شش ماه است که جیمی را ملاقات می کند.جیمی با مزه،باهوش،خوب ومهربان است.باوجود برنامه های پرمشغله شان،آنها هرروز صحبت می کنندو حداقل هفته ای یک بار همدیگر را می بینند.آنها نقاط ضعف و قوت همدیگر را می دانند.جیمی به نظر یک دوست پسرمناسب می آید.اما در واقع او اصلا یک دوست پسر نیست.

 

جیمی قبلا به طور واضح گفته که نمی خواهد ونمی تواند در یک رابطه جدی قرار گیرد.او فرد دیگری را نمی بیند،اما بطورکل روی امی هم حساب نمی کند.این پیامهای مختلف(رفتارکردن مانند یک دوست پسردر حالیکه می گوید یک دوست پسر نیست)امی را سردرگم کرده است.

 

امی می ترسد که با جیمی تماس بگیرد مگر اینکه اول جیمی با او تماس بگیرد و می ترسد که با او تماس نگیرد چون میترسد که جیمی دیگر اصلا به او زنگ نزند.وقتی که کارهای جیمی باعث می شود که به امی احساس دوست دختر بودن دست بدهد،او گیج می شود و می ترسد که آن احساسات را بیان کند. امی میترسد که بگوید در رابطه اش به چیز بیشتری نیاز دارد،چون جواب جیمی را میداند و می ترسد این رابطه را از دست بدهد چون اوقات خوشی که با هم داشتند او را به نیروی درک خودش مشکوک کرده است.بنابراین امی بیشتر اوقاتی که از جیمی دور است و بعضی از اوقاتی که با هم هستند با تردید رفتار می کند،می ترسد که کار اشتباهی انجام دهد یا حرف اشتباهی بزند.

 

بکا پنج سال است که کار می کند.او برای یک شرکت معمولی کار می کند.او بر چند کارمند نظارت می کندو بطور مستقیم به مدیرعامل شرکت گزارش می دهد.او از کارش لذت می برد و همیشه نظرات مطلوبی را به دست آورده است.اگرچه کارمندانش همیشه به خوبی باهم کار نمیکنند،بکا بطور گروهی کار میکند واز تیمش کاملا راضی است.

 

متاسفانه بعضی از تصمیماتی که در راس شرکت در سال گذشته گرفته شده،برای بکا وکارمندانش ایجاد مشکل کرده است چون بکا درباره تغییرات چیزی به آنها نگفته بود،تا زمانی که آنها تحت تاثیر تغییرات قرارگرفتند،راهی برای کم کردن اثرات منفی آنها نداشت پس از هر تصمیم جدید او درخواست یک جلسه با مدیر عامل را می کردو نگرانیش را به او میگفت.اولین بار به او گفته شد که به او مربوط نمی شودو او در جایگاهی نیست که راجع به این موضوع بحث کند.بار دوم مدیر عامل با او با لحن توهین آمیزی صحبت کرد و درخواست هایش را رد کرد و بار سوم که درخواست یک جلسه کرد به او گفته شد که یک مشکل ساز با سابقه شده است.تلاش او برای صحبت کردن و بهبود شرایط برای خود وهمکارانش به جای یک راه حل باعث مشکلات بیشتری شد.بنابراین بکا اکنون تا جای ممکن تحت تاثیر مدیر عامل است و می ترسد که وقتی نظرش از او پرسیده می شود با صداقت پاسخ دهد.او تمام مدت در سر کار محتاطانه برخورد می کند .

 

هردوی این زنان به طور موثری سکوت می کنند.این نتیجه می تواند عواقب بزرگی داشته باشد،هم از نظر بیرونی و هم درونی.از نظر بیرونی محتاطانه رفتار کردن یعنی " امی " در رابطه ای گرفتار شده که وقتی نیازهایش برآورده نمیشود میترسد آنرا ترک کند و میترسد حرف بزند مبادا تنهایش بگذارند. این یعنی " بکا " در یک شرایط کاری گرفتار شده که قادر نیست موثر باشد چون میترسد که با رییسش ارتباط برقرار کند.

 

ازنظر بیرونی آنها هردو ساکت هستند.آنها میترسند درباره افکار و احساساتشان حرف بزنند و قانع شده اند که حرفهایشان مهم نیست.باگذشت زمان آنها ممکن است حس اینکه چه کسی هستند و چه چیزی میخواهند بگویند را از دست بدهند.

 

هرکسی بر اساس شرایط ممکن است چیزی را سانسور کند، ، اما اگر شما احساس میکنید که همیشه این کار را میکنید ، ممکن است وقت آن باشد که بفهمید موضوع چیست.غالبا محتاطانه رفتار کردن خوب نیست و شاید باید شرایط را تغییر دهید !!!

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.