// ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۸ شهر فرنگ من… من… من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت آتش زدم، کشتم من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم تا تمام خوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت بهارم رفت عشقم مرد یادم رفت. تگ هادلنوشتهشعر
بيشتر بخوانيد قاسم سلیمانی کیست؟ + جدیدترین تصاویر از فرزندان و جانشین سپهبد سلیمانی 54 عکس متن دار برای همسر | عکس نوشته مناسبتی و خاص همسرانه دانلود رمان تقدیر خورشید | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل
ارسال نظر تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد نام * پست الکترونيک سایت یا وبلاگ پیام * کد امنیتی * ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید. دیدگاه ها ۱ ــ حسان ــ | ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۴ | لینک بسیار زیبا بود
دیدگاه ها ۱