// ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۳۰

زیستن در دامن رنج ها و پذیرفتن محرومیت ها، براى رسیدن به‏آسایش و برخوردارى است. رنج دنیا، راحت آخرت را در پى دارد، و...

محرومیت دنیوى، نعمت و رفاه آخرت را، ولى، براى آنان که آن‏«مرحله‏» را باور داشته باشند و آگاهانه و انتخابگرانه، «نقد دنیا» را فداى ‏«آخرت‏» کنند.

وگرنه، کم نیستند کسانى که رنج دو جهان و عذاب دو سرا را خواهند داشت و محرومیت هر دو مرحله را خواهند چشید: «خسر الدنیا و الآخرة‏».

براى زیستن در دامن رنج ها و تحمل ابتلاءات، باید منطق داشت. قیچى کردن باور از آخرت، مشکلى را حل نمى‏کند و بحران اندیشه را افزونتر مى‏سازد. این زندگى به جایى بند نیست،

گاهى مثل شکستن ساقه‏اى در طوفان، غرق شدن قایقى در دریاى‏ مواج، مرگ راه گم کرده‏اى در کویر خشک، پژمردن گلى در دست هاى یک ‏کودک، سوختن و دود شدن مشتى زباله، ترکیدن یک حباب بر روى آب‏است. گاهى ورق کتاب زندگى، به تعبیر «صائب تبریزى‏»،

«به نسیم مژه برهم زدنى‏» نابود است.

آنکه زندگى را، نوعى جان‏کندن تدریجى مى‏داند، اگر خدا را در زندگى‏ و عقیده به معاد را براى پس از زندگى نداشته باشد، راست مى‏گوید. و حق دارد چنین بپندارد.

زندگى بدون اعتقاد به خدا و معاد، جهنمى است که انسان در آن‏ مى‏سوزد و زندانى است که انسان، گرفتار عذاب پیوسته است، و مرگى است ‏به نام زندگى.

ولى همه اینگونه نمى‏بینند و نمى‏شناسند.

اقبال لاهورى مى‏گوید:
مذهب زنده‏دلان، خواب پریشانى نیست از همین خاک، جهان دگرى ساختن است

تنها «آخرت گرایى‏» است که به «حس خلود» که در نهاد و عمق فطرت‏ ماست پاسخ مى‏دهد و معماى حیات و «راز بقا» را براى ما کشف مى‏کند.
رسولان الهى، که پیام آورانى از آن جهان‏اند، آمده‏اند تا چشم و گوش‏بشر را به همین حقایق بگشایند. آمده‏اند تا به «دید» انسان، هم «وسعت‏»ببخشند، هم «دقت‏»، هم «عمق‏». فقط پیش پاى خود را نبینیم، که آفاق گسترده‏ترى هم هست. فقط سطح و ظاهر را نشناسیم، که عمق و ژرفایى هم هست.

قد اندیشان ماده‏گرا و دنیاباور، از حل این معما عاجزند و از «وسعت‏وجود» و «عمق هستى‏» بى خبرند.

وقتى آب برکه‏اى، غیر از چهره آشکارش، عمقى هم دارد، وقتى سطح زمین، غیر از این پوسته، ژرفاى ناپیدایى هم دارد، و... وقتى گستره خاک و پهنه محیط، تنها همین «پیرامون‏» ما نیست، بلکه افق هاى دور دست‏ترى هم دارد که با این چشم، دیدنى نیست، چرا در «مجموعه هستى‏» و «کل آفرینش‏»، چنین نباشد؟

ما هم «جهان غیب‏» داریم، هم «غیب جهان‏».

هستى، تنها همین نیست که به چشم مى‏بینیم و با حس، ادراک‏ مى‏کنیم. آنچه را هم که مى‏بینیم و حس مى‏کنیم، باز همه حقیقت اشیاء نیست. در وراى این «عالم محسوس‏»، عوالمى وجود دارد، نامرئى و نامحسوس، که همان غیب جهان است. و در عمق این «جهان فیزیکى‏» هم حقیقت نابى هست، فراتر از ماده، که «متا فیزیک‏» نام دارد و «جهان ‏غیب‏»!

آن «نادیدنى‏» ها را با چشم و نگاهى دیگر باید دید، با «چشم دل‏». و آن «ناشنیدنى‏» ها را نیز باید با «گوش جان‏» شنید.

رسولان الهى، که پیام آورانى از آن جهان‏اند، آمده‏اند تا چشم و گوش ‏بشر را به همین حقایق بگشایند. آمده‏اند تا به «دید» انسان، هم «وسعت‏» ببخشند، هم «دقت‏»، هم «عمق‏». فقط پیش پاى خود را نبینیم، که آفاق گسترده‏ترى هم هست. فقط سطح و ظاهر را نشناسیم، که عمق و ژرفایى هم هست.

 

منبع : گامی در مسیر جواد محدثی

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.