// ۲۸ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۳۰

الهـی
باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی
الهـی
گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی
الهـی
هر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم
الهـی
چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانی
الهـی
جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـی
این چیست که با دوستان خود را کردی که هر که ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناخت
الهـی
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـی
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
الهـی
چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاکیم و از خاک کمتر
الهـی
هر کس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت

خواجه عبدالله انصاری  
منبع:neda30.blogfa.com

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.