// ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۶

برای تجربه ی برخی از احساس ها و به دست آوردن بعضی توانایی ها در ارتباط باید از کودکی آماده شد....

دوران کودکی ,آموزش عشق و نفرت به کودک,مادر و کودک

شنیدن احساسات کسی که روبرویمان نشسته و خود را جای او گذاشتن یعنی همدلی کردن با او، یعنی درک احساسات و عواطف یک اصل مهم در سازگاری رابطه هاست اما این شنیدن و همدلی کردن خود باید از کودکی آموخته شود. خانواده ای که از مهارت درک هیجان و احساسات دیگران چیزی نمی داند یا ضعف های عمده ای در این باره دارد نباید انتظار داشته باشد فرزندش بتواند دیگران را درک کند. متأسفانه امروز تسرّی این رفتارها را از خانواده به جامعه هم می بینیم و نتیجه اش ظهور روزافزون آدم هایی است که تنها به فکر منافع شخصی خود هستند.

کسانی که وقتی صحبت از همدلی و یکرنگی به میان می آید گویا سخن پرت و پلا، بی قاعده و منطق و عبارت مسخره ای را برزبان آورده ایم. همه گیر شدن توقف در خود و بی اعتنایی به دیگران در جامعه زنگ خطری برای همه ماست چون اساسا چه بخواهیم چه نخواهیم همه ما روی یک قایق نشسته ایم و پیش می رویم و سوراخ کردن این قایق به ضرر همه تمام خواهد شد.

اما ما در این جا بحث مهارت توجه به دیگری، همدلی و درک هیجان ها، عواطف و اندیشه های دیگران را صرفا از زاویه و حیطه خانواده بررسی می کنیم و تأکیدمان هم بر والدین است. پدر و مادرانی که قرار است فرزندانی با روان و ذهن سالم تحویل جامعه بدهند. تردید نکنید درک احساسات و عواطف دیگران نیازمند آموزش است که باید از دوران کودکی به فرزند آموخت. ما در این جا به چند نکته که یک والد می تواند در نهادینه سازی همدلی، محبت و توجه به دیگران در ذهن کودک خود داشته باشد اشاره می کنیم.
 
از ظرفیت بازی ها در نمایش هیجان و عاطفه بهره ببرید
والدین باید به خاطر داشته باشند که از 3 سالگی فرزند خود را به صورت آگاهانه با احساسات و هیجان های مختلف آشنا سازند. شما می توانید به وسیله بازی کردن و مواجهه کودک با احساسات اصلی به او کمک کنید تا نسبت به آن ها آگاه شود و تمایز بین هیجان ها را درک نمایند. هیجان هایی مثل غم، عصبانیت، خشم، شادی، ترس، اضطراب و نفرت. مثلا اگر فرزند دختری در خانه دارید با او خاله بازی کنید و به طور نمایشی به خانه او بروید و درباره اتفاقاتی که در طول روز داشته اید با او صحبت کنید. گاهی غمگین شوید و ماجرای ناراحت کننده ای را بیان کنید و گاهی شاد شوید و ماجرای طنز آمیزی را برایش تعریف کنید تا احساسات و عواطف و درک کودک را درباره آن موقعیت ها شناسایی کنید.

فرزند کوچک تر از فرزند بزرگ تر الگو می گیرد
برخی از خانواده ها حتی با یکدیگر هم صادق نیستند. فضای حاکم بر خانه از دروغ و تظاهر پر می شود. در چنین جوی، مطمئنا فرزند هم بویی از همدلی و درک متقابل نخواهد برد. وقتی مادر نمی تواند به راحتی از آنچه که برایش در طول روز اتفاق افتاده با پدر خانواده صحبت کند، وقتی نوجوان خانه نمی تواند با کمال صداقت از رابطه خود با دوستانش حرف بزند، نمی توان انتظار داشت که فرزند کوچکتر خانه با الگوی مناسبی روبرو شود. او نیز در آینده نه تنها احساسات واقعی خود را پنهان می کند بلکه حتی توجهی به احساسات دیگران از خود نشان نمی دهد.
 
از پدیده های پیرامونی در شناسایی عواطف کمک بگیرید
یک والد موفق والدی است که واکنش های احساسی - عاطفی فرزندش را شناسایی و در ادامه آن را به زبان آورد. والدین باید بتوانند واکنش دهنده و پاسخ دهنده خوبی برای احساسات و عواطف فرزندشان باشند. به طور مثال اگر کودکتان کنار اتاقش نشسته و چهره غمگینی به خود گرفته از او بپرسید پسر گلم! چه اتفاقی افتاده که این طور غمگین نشسته ای. خیلی دوست دارم به تو کمکی بکنم. او را با احساسات و عواطف اشخاص دیگر آشنا کنید به طوری که بتواند هیجان حال آن ها را شناسایی و قدرت همدلی و حل مسئله خود را بالا ببرد. مثلا اگر در حال تماشای کارتون است به او بگویید" "دیدی اون دختر بچه چطور زمین خورد، حتما خیلی درد کشیده به نظر تو دوستش الان می تونه چه کاری برای او انجام بده؟"

قدردان باشید تا کودک تان قدردان بار بیاید
به فرزند خود بیاموزید که نسبت به کمک و همراهی دیگران قدردان و متشکر باشد. روحیه سپاسگزاری را از همان دوران کودکی به فرزندتان آموزش دهید. این آموزش نه فقط به شکل زبانی بلکه در رفتار شما هم باید خودنمایی کند. مثلا وقتی همسرتان از سر کار برمی گردد به او خدا قوت بگویید و از زحمات او تشکر کنید. کودک با دیدن سبک رفتاری والدین خود یاد می گیرد که در مواقع مشابه از هر آن کسی که زحمتی در حق او و اطرافیانش می کشد، تشکر کند.

احترام به سلیقه ها و فکرهای متفاوت را به کودک بیاموزید
احترام گذاشتن به نظر و عقیده یکدیگر، مهارتی دیگری است که کودک ما در جهت درک احساسات دیگران باید یاد بگیرد. والدین می توانند کودک را با نظرات و عقاید متفاوت افراد روبرو سازند، به طوری که نظرات مختلف را بشنوند و در مقابل آن جبهه گیری نکنند. به طور مثال به او بگویید همان طور که تو نقاشی کردن را دوست نداری و دوستت قایم باشک بازی را، خواهرت هم فوتبال را دوست ندارد.

اگر عصبی و به هم ریخته اید راحت به کودک بگویید
کودک از رفتار والدین خود یاد می گیرد که چگونه احساسات منفی خود را ابراز کند و آن ها را تحت کنترل خود درآورد. والدینی که خود با کوچکترین مسئله پیش آمده داد و فریاد راه می اندازند و اگر در این بین کودکشان سوالی هم از آن ها بپرسد او را تحویل نگرفته و او را از خود می رانند، الگوی خوبی برای آموختن درک متقابل نیستند. اگر عصبانی هستید و کودک تان در همان لحظه می خواهد با شما صحبت کند به او بگویید دخترم یا پسرم! من الان کمی عصبی ام، بهتره چند دقیقه بعد که حالم بهتر شد با هم صحبت کنیم. گاهی ما والدین از کنار هیجان و احساس فرزندمان به راحتی می گذریم بی آنکه کمی بر روی آن مکث کرده و با فرزندمان راه حل مناسبی پیدا کنیم. مثلا اگر کودک تان بغض کرده و حوصله کتاب خواندن ندارد، نگوییم اشکال نداره پاشو صورتت را بشور تا برایت میوه بیاورم. در عوض با درک حال او بگوییم "این طور که می بینم خراب شدن ماشین کنترلی ات تو رو ناراحت کرده، فکر می کنی چرا خراب شده ؟ می تونیم با هم دیگه درستش کنیم".
 
برچسب های بد به کودک تان نزنید
یکی دیگر از معضلاتی که در خانواده ها دیده می شود برچسب زدن به کودکان است. مثلا به او لقب خپل، شکمو، تنبل، بی دست و پا و نازنازی را می دهند. کودکانی که در محدوده سنی 2 تا 5 سال قرار دارند، نمی توانند تمایزی بین شوخی و جدی بودن قائل شوند. بنابراین آنچه که از سوی والدین به آن ها نسبت داده می شود را واقعیت می پندارند بنابراین آن صفت در ناخودآگاه کودک نهادینه می شود. پس با الفاظی زیبا کودک را مورد خطاب قرار دهید و احساسات او را به راحتی خدشه دار نکنید.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.