// ۲۸ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۳۰

 ‏«حسین ! اى پرچم خونین حق بر دوش،

حسین ! اى مرد انقلابی

حسین ! اى رایت آزادگى در دست،

در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏

قیام قامتت در خون نشست، اما

پیام نهضتت برخاست‏

از آن طوفان «طف» در روز عاشورا، ‏

به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد

ولى ...‏

مرغ شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى‏افتد».‏

سلام بر تو ، اى حسین !‏

سلام بر خط شفقگون کربلا، که خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، ‏سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گیرد ، تا آن جنایت هولناک را هر چه آشکارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر ‏این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر کند.‏

اى حسین ... اى عارف مسلّح !‏

کربلاى تو، عشق را معنى کر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمان‏ها ‏و زمین‏ها بود.‏

اى حسین ... اى شراره ایمان !‏

اى حسین ... اى در سکوت سرخ ستم، شهر آشوب!‏

در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهکار ، مردانه در آویختى.‏

عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود که بر «طور» اندیشه‏ها تجلى کرد و «موسى خواهان» گرفتار ‏در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.‏

چه مى‏گویم؟ ... تو تاریخ را به حرکت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت ‏گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمین‏ها را کربلا...‏

خفته بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «کشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش کشاندى و ‏افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سکوت و درنگ و وحشت ، به فریاد و هجوم و شجاعتمان ‏رساندى و پاى کوفته و پر آبله ما را، تا بام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. ‏

‏«اى حسین » ...‏

تو کلاس فشرده تاریخى .‏

کربلاى تو، مصاف نیست‏

منظومه بزرگ هستى است ، ‏

طواف است.‏

پایان سخن ‏

پایان من است ‏

تو انتهاى ندارى ...

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.