بیوگرافی امیر کاظمی
بیوکده:امیر کاظمی متولد ۱۹ آبان ماه سال ۱۳۶۹ در بیمارستان تهران کلینیک است . پدرش اصالتا تهرانی و مادرش اصالاتا آلمانی است.
تولد ۱۹ آبان ماه سال ۱۳۶۹
فعالیت : از سال ۱۳۸۵ تاکنون
زندگی
امیر کاظمی متولد ۱۹ آبان ماه سال ۱۳۶۹ در بیمارستان تهران کلینیک است . پدرش اصالتا تهرانی و مادرش اصالاتا آلمانی است. خانواده مادرش در مونیخ و کلن آلمان زندگی می کنند . یک برادر کوچکتر از خود با نام آرش دارد . امیر در زمینه موسیقی هم فعالیت می کند و پیانو ، کیبورد و پرکاشن را به صورت حرفه ای می نوازد و در ورزش نیز شنا و اسکیت را به صورت حرفه ای دنبال می کند و زمانی جزو تیم ملی اسکیت بوده است . کاظمی به کارهای ژورنالیستی نیز علاقه بسیار دارد و چند سالی در مجلات مختلف و سایت سینمای ما فعالیت خبری می کرده است . امیر کاظمی فعالیت خود را در سینما از سال ۱۳۸۵ با حضور در فیلم کوتاه دوئت به کارگردانی حسین مروتی آغاز کرد و سابقه حضور در ۱۰ فیلم کوتاه دیگر را هم دارد . امیر کاظمی فعالیت حرفه ای خود در تلویزیون را با حضور به عنوان بازیگر مهمان در اپیزود پایانی سریال " کتاب فروشی هدهد " به کارگردانی مرضیه برومند آغاز کرد و با حضور در یکی از نقش های اصلی سریال " همه بچه های من " ( مرضیه برومند ) ادامه داد . امیر کاظمی جدیدا بازی در فیلم سینمایی " برندگان " به کارگردانی بیژن بیرنگ و مهران رسام را به پایان رسانده است . این فیلم که فیلمبرداری آن یک ماه به طول انجامید تقریبا فیلمی جاده ای محسوب می شود و در شهرهای تهران ، اصفهان و شیراز فیلمبرداری شده است. امیر کاظمی در این مدت تنها یادداشتی برای مجله " زندگی ایده آل" نوشته است که بخشی از آن را که در آخرین شماره این مجله چاپ شده است را در اختیارتان می گذاریم :
ماجرای فسنجان چپه شده!
فکرش را بکن ! یک شب بخوابی و صبح با صدای زنگ موبایل همیشه خاموشت ( که هنوز هم نفهمیدم آن شب چه جوری روشن شد ! ) از خواب بیدار بشی و ببینی کارگردان محبوب فیلم ها و سریال های دوران کودکیت به تو پیشنهاد بازی در یکی از نقش های اصلی سریال جدیدش را می دهد!
روز هفتم شهریور ماه سال هشتاد و هفت برای من چنین روزی بود که اصلا نفهمیدم چه طور شب شد و امیدوارم همه شما چنین روزهای خوبی را تجربه کنید . دیدار مجدد با مرضیه برومند و بستن قرارداد برای بازی در سریال « همه بچه های من » اتفاقی بود که ظرف چند ساعت افتاد و آغازی شد برای طی کردن یک راه طولانی و یاد گرفتن تجربه حرفه ای از کسانی که شاید دو برابر سن من فقط تجربه کار در سینما و تلویزیون دارند …
روزی که من برای حضور در پروژه هفتاد قسمتی « همه بچه های من » ( که بعدا به دلیل حجم بالای کار به ۴۲ قسمت تقلیل پیدا کرد ) قرارداد بستم ، تنها چند روز تا آغاز فیلمبرداری فرصت باقی بود که روزها درگیر کار عکاسی سریال ( همان عکس هایی که در تیتراژ و محیط خانه میبینید) و تستهای گریم و لباس بودیم ، بعد از ظهرها هم درگیر کارهای دفترم بودم و تنها شبها فرصتی بود برای تمرین و درآوردن نقش پویا .
شاید الان خیلی ها بخندند اگر بنویسم برای درآوردن نقش پویا در اپیزودهای پایانی سریال به نسبت قسمتهای اول بنا به نوع قصه و تغییرات شخصیت ، چندین کیلو وزن اضافه کردم و این قضیه با قیاس تصویری کاملا محسوس است ! شاید برای خیلی ها عجیب باشد ، اگر بنویسم حتی روی راه رفتن و نوع گویش کلمات پویا در هر اپیزود به صورت دقیق کار شده . پویا در هر قسمت از سریال ( به تناسب موقعیت پیش آمده برای شخصیت ) تغییر حالت فیزیکی و روحی میدهد و این مسئله امری طبیعی در متد های بازیگری رایج در دنیاست و شاید تنها برای بخشی از کارگردانان و بازیگران عجیب باشد که بنا بر شرایط مالی و یا تولید فشرده ، فیلمنامه صبح روز فیلمبرداری به دستشان میرسد و طبیعتا انتظار تغییر شرایط نقش برای بازیگر و داشتن یک دکوپاژ حرفه ای از کارگردان نمی رود .
پیشنهاد همسر دستیار کارگردان به امیر کاظمی!
داستان بازیگر شدن او بسیار عجیب است؛ این را زمانی متوجه خواهید شد که این گفتوگو را بخوانید. خیلیها معتقدند، تا چند سال دیگر او تبدیل به یکی از سوپراستارهای سینمای ایران میشود؛ آیا «امیر کاظمی» یا «شهروز» سریال وضعیت سفید، نجاتدهنده گیشه سینماهای ایران خواهد شد؟
او همان شهروزِ بچه پررو، یکدنده و بهنظر خودش عقل کل سریال این شبهای تلویزیون «وضعیت سفید» است. علاوه بر اینکه امیر کاظمی با «وضعیت سفید» روی آنتن شبکه ۳ است، در سریال «سایه روشن» آرش معیریان در شبکه ۵ نیز ایفای نقش میکند و برای اینکه بیشتر با او آشنا شوید، فلش بکی به سریال «همه بچههای من» بزنید تا بدانید او همان «پویا»ی دوستداشتنی سریال مرضیه برومند است. با امیر کاظمی که خودش روزی خبرنگار بوده و توانسته با کاراکتر «شهروز» سرها را به سمت خود بچرخاند، درباره همه چیز حرف زدیم، از جمله چگونه بازیگر شدن.
بچه ۴ ساله در تئاتر شهر!
قبل از اینکه وارد سینما شوم، اینطوری نبود که خیلی از این دنیا دور باشم، به این دلیل که خانوادهام بهشدت به فیلم و سینما علاقهمند بودند و میتوانستی تمام فیلمهای روز دنیا را در خانه ما پیدا کنی. ۵-۴ ساله بودم که پدر و مادرم من را همراه خودشان به جشنوارههای مختلف سینمایی و تئاتری میبردند،یعنی همان روزهایی که باید بازی میکردم، بغل پدر و مادرم در سینما و تئاتر شهر بودم! من چه میدانستم «مکبث» چیست؟ ۷ سالم بود که مادربزرگم با ما زندگی میکرد، مادربزرگم را به همراه دوستانش مینشاندم دمِ در و وقتی سبزی پاک میکردند، شروع میکردم برایشان نمایش عروسکی اجرا کردن! خدا بیامرزد مادربزرگم همیشه خیلی تشویقم میکرد، من هم از این اتفاقات خوشحال میشدم و دوست داشتم چیزی را خلق کنم. وقتی با پدر و مادرم به تئاتر میرفتیم، دوست داشتم بازی کنم، همیشه به مادرم میگفتم «مامان، نمیشه بری صحبت کنی منم بازی کنم؟!» این بازی کردن برایم خیلی جالب بود؛ باورتان نمیشود اما در خانه برای خودم اسلوموشن راه میرفتم، تیر میخوردم، میافتادم روی زمین، تیراندازی میکردم، مونولوگ میگفتم و…!
در ۸ سالگی تنهایی رفتم سینما
لطف بزرگی که خانوادهام به من کرد، این بود که از اول آزادم گذاشتند؛ یادم هست ۸ سالم بود که برای دیدن فیلم «میکس» داریوش مهرجویی از خانهمان که آن زمان امیرآباد بود سوار تاکسی شدم رفتم سینما فلسطین؛ نمیدانید مردم چه صفی برای دیدن این فیلم کشیده بودند، آنقدر که کلی پلیس آمده بودند تا نظم خیابان بههم نریزد! وقتی نوبت من شد بلیت بخرم، آنقدر پیشخوان گیشه سینما برایم بلند بود که مجبور شدم بدون اینکه کسی که پشت گیشه نشسته را ببینم، دستم را به هر زحمتی هست به پیشخوان برسانم، پول بلیت را بدهم و بروم داخل سالن! برنامه جشنواره را از صاحب گیشه گرفتم، گفتم آقا در فیلم «میکس» چه کسی بازی کرده؟ طرف گفت «خسرو شکیبایی.» من هم که دیوانه خسرو شکیبایی بودم، آنقدر که به پدرم گفته بودم یک پالتو شبیه پالتویی که ایشان تنش میکرد برایم بخرد تا شبیه او شوم! یک صحنه از سینما فلسطین همان روز یادم هست که داشتم از ازدحام جمعیت و لگدهایی که میخوردم خفه میشدم تا اینکه یک جوانمرد از زمین بلندم کرد، گذاشت روی شانههایش و به من گفت «بچه جون پدر و مادرت کجا هستند؟» من هم گفتم تنها آمدهام، میخواهم فیلم «میکس» را ببینم. جالب اینکه به هر زحمتی بود رفتم داخل سالن اما هیچچیز از فیلم نمیفهمیدم، فقط آدمهایی را میدیدم که دست میزنند، شعر میخوانند و…! با اینکه هیچچیز از آن فیلم نفهمیدم اما باز هم از سینما خوشم میآمد!
شانسی بازیگر شدم!
یک روز قرار بود با «مرضیه برومند» سر صحنه سریال «کتابفروشی هُدهُد»مصاحبه کنم. یک مقدار که از مصاحبهمان گذشت، دید دارم سوالهای خوب و تخصصی از او میپرسم، خب چنین کاری از یک بچه ۱۵-۱۴ ساله بعید است! آخر مصاحبه خانم برومند گفت:« آفرین، فکر نمیکردم اینقدر خوب مصاحبه کنی.» ۲ روز بعد خانم برومند به من زنگ زد و گفت: «امیر جان بیا سر صحنه میخواهم دوباره با هم مصاحبه کنیم.»
رفتم سر صحنه و ایشان به من گفت: «امیر جان دروغ گفتم بهت، نمیخواهم با هم مصاحبه کنیم، واقعیت این است که یکی از بازیگران ما که قرار بود نقش «سهیل اسپیلبرگ» را بازی کند، امروز نیامده و تو باید این کار را انجام دهی!» فکر کنید من صبح به هوای مصاحبه از خانه آمدهام بیرون اما الان ۲ صفحه دیالوگ دستم است و باید برای بازی کردن روبهروی دوربین مرضیه برومند خیلی سریع آماده شوم! ۳ دقیقهای متن را خواندم و به خانم برومند گفتم: «من آمادهام!» صحنه را گرفتیم و خانم برومند به همان برداشت اول رضایت داد! بعد خانم برومند آمد کنارم گفت: «تو کلاس بازیگری رفتی؟» گفتم نه، گفت: «خیلی خوب بازی کردی!» از منشی صحنه تا دستیارها همه از این اتفاق تعجب کرده بودند. خانم برومند به من گفت: «اگر کلاس بازیگری نرفتی، نرو، چون خرابت میکند!»میدانستم با یک سکانس بازی کردن، اتفاق ویژهای در بازیگری برایم نخواهد افتاد اما بالاخره نمیتوانیم کتمان کنیم که بسیاری از خاطرات دوران کودکی ما با کارهای مرضیه برومند رقم خورده؛ «مدرسه موشها»، «خانه مادر بزرگه»، «تهران ۱۱»، «هتل» و…
برای شهروز غصه میخوردم!
سر «وضعیت سفید» حمید نعمتالله از من خواست برای نقش «شهروز» صداسازی کنم، بنابراین تصمیم گرفتیم برای این کاراکتر صدای زیری درنظر بگیریم، بنابراین مجبور بودم این کار را انجام بدهم درحالیکه این صدا تمسخرآمیز هم نباشد! شخصیت «شهروز» یک پسر بچه پرروست که تمام فکر و ذکرش خارج است اما خارجی که فقط دربارهاش چیزهایی شنیده و هیچچیزی راجع به آن نمیداند! اصلا نمیداند خارج کجاست، هدفش از خارج رفتن هم، فقط سربازی نرفتن است!
وقتی از خوشحالی دیوانه شدم
گلاره عباسی از دفتر خانم برومند با من تماس گرفت و گفت: «آقای کاظمی خانم برومند میخواهند شما را در دفترشان ببینند.» رفتم و خانم برومند آمد داخل اتاق، لبخندی زد و گفت: «آفرین بزرگ شدی،» به بقیه هم گفت خودشه و رفت بیرون. گفتم خانم برومند نمیخواهم بازی کنم، در همین گیرودار «رامین ناصرنصیر» دستم را گرفت و گفت، امیر جان این صفحه را بخوان، بعد بردنم در اتاق دورخوانی دیدم «علیرضا خمسه»، «مهرانه مهین ترابی»، «امیرحسین صدیق» و… در حال تمرین هستند و من هم قرار است نقش «پویا» را در «همه بچههای من» بازی کنم! گفتم امیر چی بهتر از این میخواهی؟ این همه بازیگر خوب، تو هم که یک نقش خوب و اصلی در این کار داری. برای قرارداد در «همه بچههای من» ماهانه ۷۰۰ هزار تومان دستمزد برایم درنظر گرفتند! خودم فکر میکردم حداکثر ۲۰۰ هزارتومان به من بدهند! داشتم از خوشحالی دیوانه میشدم! آنقدر شوکه شده بودم که وقتی از دفتر خانم برومند در خیابان دروس بیرون آمدم، ساعت ۹ شب بود و از همانجا با ۲ تا گونی فیلمنامه تا میدان انقلاب پیاده رفتم!
امیر را نخواستم، شهروز را خواستم
همسر آقای رضا بختیاری دستیار حمید نعمتالله من را در «همه بچههای من» دیده بود و پیشنهاد کرده بود در «وضعیت سفید» برای نقش امیر از من استفاده کنند؛ زمانی که برای صحبت به دفتر آقای نعمتالله رفتم، هیچ بازیگر دیگری برای این کار قرارداد نبسته بود. ۵-۴ هفته مداوم با آقای نعمتالله درباره کلیت کار صحبت و بحث میکردیم، وقتی برای نخستین بار آقای نعمتالله فیلمنامه را به من داد، گفت: «برو دیالوگهای «امیر» را بخوان.» آن زمان «امیر» نقش خشکتری نسبت به امروز داشت که «یونس غزالی» بازیش کرده. همینطوری که فیلمنامه را میخواندم، نقش «شهروز» را خیلی بیشتر دوست داشتم چون دیوانگی خاصی داشت، او هیچکس از اهالی باغ را آدم حساب نمیکند و بقیه هم او را آدم حساب نمیکنند! همیشه مدعی است از همه بیشتر میفهمد، در حالیکه همه میدانند اصلا نمیفهمد! فکر میکردم «امیرحسین رستمی» قرار است «شهروز» را بازی کند و واقعا غصهام گرفته بود! وقتی با آقای نعمتالله داشتیم راجع به کاراکتر «امیر» حرف میزدیم، یک جایی انگار فهمید من این نقش را دوست ندارم، آنجا به آقای نعمتالله گفتم من «شهروز» را دوست دارم و ایشان هم قبول کرد این نقش را من بازی کنم.