دلم تنگ می شود
گاهی برای یک دوستت دارم ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطیلی در زمستان
چهار خنده ی بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی که لابلای انگشتانم جای گیرد
زمستان که بیاید
اوضاع بهتر مى شود
کسی به دو عاشق که از سرما
یکدیگر را بغل کرده اند
کاری ندارد …
باغ در زمستان خاکستری رنگ است
اما
گندم زیر برف، سبز خواهد شد
و من میدانم زیر برفهای یخ زده رویش زیباتر است
تا ابد، داغ تو در سینه ی من می ماند
یک جهان غصه و یک عمر سخن می ماند
هر چه هم خوب شود، زخم که کاری باشد
باز آثاری از آن زخم به تن می ماند
دست کم هیچ مگیر این چمن کوچک را
در زمستان همه خشک اند و چمن می ماند
در کنار تو غریبی، سخنی بیهوده ست
با تو هرجای جهان مثل وطن می ماند
رفتی و عکس تو در قاب دلم جا مانده ست
تا ابد، داغ تو در سینه ی من می ماند
یادمان باشد
با آمدن زمستان، اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم
تا دچار سردی فاصله ها نشویم
زمستان است و میل های بافتنی می خواهند نبودنت را ببافند
مشتاقانه
رج به رج
و من چه کودکانه دلخوشم
شال گردنی باشم تا حواسم گرم آمدنت باشند
زمستان بود و بی تابی
دلم جایی فدایی شد
نفس در سینه خشکش زد
دلم با تو ” هوایی ” شد
من عاشق زمستانم
عاشق این که ببینمت در زمستان آرام راه میروی که
روی برفها زمین نخوری …
گونه هایت از سرما سرخ شده
شال گردن را محکم دور گردنت پیچاندی
دستهایت در جیبت مچاله شده
معصومانه به زمین خیره شده ای
چقدر دوست داشتنی شده ای …
حرفم را پس می گیرم من عاشق زمستان نیستم
عاشق تو ام
هوا دلگیر است …
حالا فکرش را بکن، زمستان هم هست
غروب جمعه هم هست
هوا پر از باران هم هست
و
تو نیستی …!!
باز هم در هوای تو نفس می کشم
سرمای زمستان را با گرمای وجودت عوض می کنم …
____________________________________________
زمستان بود و …
برف بود و …
سرما بود …
زمستانی که جز خاطراتِ محوِ تو …
دلم گرمِ هیچ ردپایی نبود …
زمستان سرد نیست
درد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
____________________________________________
جدایی هایتان را گردن پاییز و زمستان بی زبان نیندازید
آنکه بخواهد بیاید و بماند
زمستان را هم فصل آمدن میکند …
چه سرد است این زمستان بی رحم
ای خورشیده من در من طلوع کن
جسم خسته ی مرا که یخ زده است
از گرمای وجودت آب کن …
بیا که این زمستان بی تو
مرا در آغوش مرگ میکشد
احساس عجیبی به زمستان دارم
برخلقت زیبای تو ایمان دارم
حالابه بغل بگیرم و آبم کن
من روی تنم برف فراوان دارم
____________________________________________
شاید زمستان
فصل بهتری برای آمدن باشد
بیخود گول ظاهر عاشقانه ی
پاییز را خورده بودیم