در عکس پروفایل دخترونه عروسکی جدید 2018 سری جدید از عکس پروفایل دخترونه را قرار داده ایم که به تصاویری از عروسک های جذاب و دوست داشتنی دخترونه هست و …
عکس پروفایل دخترونه عروسکی جدید 2018
فکر میکنم آسمان دختر است..!!
چون هر وقت دلش می گیرد
گریه میکند……
اگر مرد بود
موهایش سپید میشد……!!!!
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است !
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است…
* “دل” به “دلدار”
* “سپردن” کار هر
* “دلدار” نیست…!!!
* “من” به “تو”
* “جان” میسپارم…!!!
* “دل” که
* “قابلدار” نیست…!!
عبورت چه زیبا بود
وقتی از زندگی ام میگذشتی
من فقط مست دیدنت بودم
کاش میدانستم
تماشای این زیبایی
به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد!!
پشـت هر دلتنگــــــــــے
یـک بـے معـرفتـھ
کـھ
کلـے از روزهاے خـوب رو فرامـوش کردھ …
در امتداد جاده چشمانم به دورترین نقطه خیره شده
من از نزدیک می ترسم
من از حقیقتی که راز نبودنت را فاش کند واهمه دارم
خیره میشوم به دوردستها
همانند بچه تازه متولد شده ای به سایه ای مبهم از تو قانعم..
جاده چقدر زیباست
چقدر زیبا
آوار چشمانت
فرو ریخته است درد را
بر روی سینه ام
مرا مرهمی
جز همان نگاه تو نیست
برف که می بارد:
تمام قصه های ناگفته افسانه می شود،
حس آسودگی می آورد،
حس بخشیدن و دل پاکی،
حس دوست داشتن تمام ادمها،
حسی شبیه صداقت کودکی شیرین….
عشق
یعنی که زنی
از هیجان… شعر شود
و…هوایش به سر مرد غزلخوان…بزند
نمی دانی چقدر خسته ام…
در من
زنی
تمام راههای رسیدن به تو را
یک نفس دویده است !
شعرهای من
تن پوش تمام قد یک منتظر است
با آمدنت جامه ای نو به ترانه هایم بدوز….
مهربان کہ باشی
روزت زیباست
آسمان رنگ دیگری دارد
روزت رویایی ست
دنیایت عاشقانہ می شود
مهربان باش
مهربانی رسم قشنگ دلهای پاک است
همه را غیر تو ای کاش رها می کردم
کاش یک بار فقط کار بجا می کردم
پیش من بودی و من بودم و تو! می بایست
حق لب های تو را خوب ادا می کردم
در من انگار کسی میل به آغوشت داشت
عقل می گفت حرام است و حیا می کردم
باید از جاده ی زیبای تنت می رفتم
راه را کاش که از چاه سوا می کردم
عطرت افتاد به جانم! تو نمی دانی که
در خیالم چه گذشته است و چه ها می کردم
دست من بود به خونخواهی عشقت بی شک
عقل را یک تنه از ریشه جدا می کردم
کاش پیچک شده بودم به تو می پیچیدم
جایش اما همه ی عمر صفا می کردم
هرچه باریدم و گفتم تو فقط خندیدی
داشتم سفره ی دل پیش تو وا می کردم!
در دلم می آیی و هی بیقرارم می کنی
نا امیدم من ؛ چرا امیدوارم می کنی ؟
این که میدانی که سهم من نخواهی شد؛چرا
با قرار چشمهایت بیقرارم می کنی ؟
بوسه هایت داغ عشقی بر جبینم میزند
لاله ی آزاده ام ،تو داغدارم می کنی
با همین تفسیر آیات دوچشمانت مرا
پیش چشم زاهدان بدعت گذارم میکنی
پادشاه ملک عقلم لیک با فرمان عشق
اختیارم برده و بی اختیارم می کنی
آه، با موج نگاهت مثل دریا دائما
ابر چشمم بارور تا اشکبارم می کنی
با شراب چشم هایت در خرابات دلم
عاقبت روزی مرا باده گسارم می کنی
با دلم این روز ها ناسازگار و دشمنم
هی میانجی می شوی و سازگارم میکنی
تبلیغ کردی؟