همیشه سرش شلوغ است و دیر به خانه بر می گردد ، آخر هفته ها هم مشغول کاراست. وقتی هم شکایت می کنم می گوید به خاطر ماست که این همه کار می کند.
در دنیای پرفشار و پرهیاهوی امروز زیاد کار کردن امری عادی به نظر می رسد. همه ما سرمان شلوغ است، همه ما بیمار می شویم و درگیری های خانوادگی داریم و مسائل کاری توجه هر کسی را به خود جلب می کند اما کسانی هم هستند که کار، همه زندگی آن ها را به خود اختصاص داده و می خواهند با کار به رضایت خاطر و خوشنودی برسند ، به تعبیری دیوانه کار هستند.
آن ها همیشه ما را منتظر می گذارند . چون علاقه ای به برقراری ارتباطی صمیمی ندارند باعث می شوند تا همسر و دوستان نزدیک شان از دست آن ها خسته شوند. همیشه سرشان شلوغ است و دیر به خانه بر می گردند و آخر هفته ها مشغول کارند و این امر باعث می شود تا نزدیکانشان احساس کنند که طرد شده اند. در ضمن خیلی خوب می دانند که وقتی شما از کم توجهی آن ها شکایت می کنید چگونه تقصیر را به گردنتان بیندازند و کاری کنند که احساس گناه کنید . کارهایشان را به رخ می کشند و از امکانات رفاهی که در اختیارتان گذاشته اند صحبت می کنند و البته در ذهن خودشان همیشه حق با آن هاست.
این افراد ویژگی هایی دارند
در ارتباط با دیگران و خواسته هایشان دچار مشکل می شوند
آن ها در حقیقت می خواهند که با دیگران در ارتباط باشند ولی تمام زندگی شان مطابق برنامه تنظیم شده و وقت این کار را ندارند. از نظر آن ها تمام کارهایشان مهم است.اگر بخواهند مسائل دیگری را در برنامه خود بگنجانند به نوع موضوع ، ارزش شخص مورد نظر و تقدم زمانی توجه می کنند. اگر نخواهند در مورد خاصی شما را همراهی کنند هزار نوع عذر و بهانه می آورند.
همیشه شما را منتظر می گذارند
"این هفته نه، هفته دیگه" " امسال نه ، سال دیگه" " فردا نه، حالا شاید 5 شنبه" " حالا ببینیم چی میشه" شما می توانید هر نوع برنامه ای را که می خواهید خودتان تنظیم کنید و مطمئن باشید که به قول آن ها هیچ اطمینانی نیست. همیشه وعده فردا می دهند ولی فردا کی می آید معلوم نیست. همیشه در حال عذرخواهی وتأسف خوردنند زیرا واقعا می خواهند با شما باشند ولی وقت ندارند.
وقتی با شما هستند دائم بی تابی می کنند و نگران تعهدهای شغلی اند
هیچ وقت نمی توانید به مرحله بعد رابطه خود با این افراد فکر کنید زیرا همیشه به طرح و برنامه ای جدید فکر می کنند.
این افراد خواهان روابط صمیمی نیستند
نمی خواهند که ارتباط صمیمی برقرار کنند. تمایلی به درگیری های احساسی ندارند و خوششان نمی آید که کسی موضوع مورد بحث را احساسی کند.البته احساس شما را مستقیم سرکوب نمی کنند بلکه سعی می کنند تا از کنار آن بگذرند. هیچ وقت مستقیم نمی گویند که تمایلی به فلان کار ندارند بلکه می گویند که کار داریم و باید به موضوع دیگری رسیدگی کنیم. بسیار خوش صحبت اند و همیشه درباره داشتن رابطه ای صمیمی حرف می زنند ولی حقیقت خلاف این موضوع را ثابت می کند.
چرا کار برایشان این همه ارزش دارد؟
در مباحث روان شناسی ، زخم روحی این افراد ، حس رها شدگی است. خواه این حس واضح و آشکار باشد مانند از دست دادن یکی از والدین در دوران کودکی و یا ناآشکار به طوری که کودک از لحاظ عاطفی حس می کند رها شده و به او توجهی نمی شود و در اکثر موارد باز هم والدین مسبب این امرند. داشتن پدری است که اکثر اوقات دور از خانواده است و یا مادری که خانه را ترک کرده . این موارد باعث ایجاد غمی احساس نشده اند.
در دوران جوانی این افراد به خود جرأت نمی دهند که قدم در روندی احساسی بگذارند و دوباره حس رهاشدگی را بازسازی می کنند. این کار را با نادیده گرفتن و رها کردن احساسات خود و یا احساسات شما، انجام می دهند. این کودکان وقتی بزرگ می شوند سعی می کنند تا تجربه تلخ رها شدگی از طرف والدین را به دیگران بچشانند. بنابراین برای آن ها فقط این ارزش دارد که بتوانند در کارها و فعالیت های مختلف ، موفق باشند وبرای احساس نکردن دردشان خود را با کارهای دیگر سرگرم می کنند.
چگونه پر کاری خود را تعدیل کنید؟
یک روز را به خود استراحت بدهید
لازم است به اشتیاق خود به کار همانند یک اعتیاد بنگرید. یک روز را تعطیل کنید و به خود استراحت دهید و برای پر کردن ساعت هایتان هیچ برنامه ای ننویسید . در ابتدا شاید بسیار سخت و ناراحت کننده باشد. اگر یک روز زیاد است ، نصف روز یا یک ساعت این کار را انجام دهید. و در این زمان سعی کنید کار دیگری انجام دهید.
ممکن است حس خوبی نداشته باشید. حسی ناآشنا که احساس راحتی نمی کنید ، بدانید این ناراحتی کاملا طبیعی است.
دنیای فعالیت های خود را کوچک تر کنید
برای این که بدانید چه کارهایی را از برنامه خود حذف کنید ، فهرستی از تمامی فعالیت هایی که در طول روز انجام می دهید تهیه کنید.
سفری به دنیای درون داشته باشید
لازم است از دنیای خارج به دنیای درون سفر کنید تا بفهمید دنیای درون نیز همانند دنیای بیرون باارزش است. باید به زندگی احساسی خود نیز به چشم یک فعالیت نگاه کنید. برای مثال دفعه بعد که دوستتان را دیدید سعی کنید تا سه موضوع درباره خودتان برایش تعریف کنید و یک روزاز او بخواهید تا این کار را انجام دهد.
سعی کنید ، به نوعی دیگر احساس کنید
این افراد بسیار فعالند و هر گونه فعالیتی به جز شغل و کار در نظرشان ترسناک جلوه می کند.هر چه بیشتر در فعالیت های خود تغییر ایجاد کنید ، تجربه های متفاوتی را به دست می آورید.
گریه کنید ، غصه بخورید و غم خود را حس کنید
نباید فقط سعی کنید شکست ها را فراموش کنید، چون گذشت زمان زخم را خوب نمی کند. احساس کردن درد این شکست ها نیز لازم است. این احساس درد، همان غصه خوردن است که به تدریج باعث درمان و شفای شما می شود. درباره غم تان صحبت کنید. درست نیست که با سرگرم کردن خود ، درد را از خود دور کنید، با احساس کردن غم خود می توانید روزی جدید را احساس کنید.