// ۱۸ دی ۹۶ ، ۲۲:۳۶

روزنامه شرق نوشت: ازدواج‌ نکردن نمی‌تواند به خودی خود نگران‌کننده باشد اما وقتی یک دختر رخ‌ندادن آن را در کنار همه محدودیت‌ها، موانع، مشکلات، کمبودها و نگرانی‌هایش می‌گذارد، اوضاع کاملا تغییر می‌کند. واقعیت این است که نگرانی درباره آینده و ترس از تنهایی تبدیل به یکی از موارد اصلی بحث میان دختران ازدواج‌نکرده یا حتی زنان مطلقه و تنها شده است و بسیاری از زنان برای فرار از این نگرانی و ترس، راه‌های مختلف، پرهزینه و حتی خطرناک را در پیش می‌گیرند.

براساس آمار سرشماری نفوس و مسکن سال ٩٠، نزدیک به ۵٠٠ ‌هزار زن هرگز ازدواج‌نکرده تنها در فاصله سه گروه سنی ٣۵-٣٩، ۴٠-۴۴ و ۴۵-۴٩ سال بوده‌اند. ممکن است این دختران در این فاصله زمانی ازدواج کرده باشند اما اگر احتمال ازدواج‌ نکردن آنها را در این پنج سال در نظر بگیریم، تعدادشان درخورتوجه است.

درواقع با چندصد‌هزار دختر هرگز ازدواج نکرده که از محدوده ازدواج گذشته‌اند و نزدیک به تجرد قطعی هستند، مواجه هستیم که ازدواج‌نکردن و تشکیل‌ندادن خانواده مشکلات جسمی، جنسی، روحی و روانی بسیاری را برای آنها دربر دارد. چنین گزارشی را می‌توان درباره آقایان همین گروه سنی هم نوشت، اما از آنجایی که جامعه ما با عرف و رفتارهایی اجتماعی عجین شده و براساس همین رفتارها و عرف‌ها مردان فرصت، امکان و راه‌های بیشتری برای ازدواج و تأمین نیازهای خود دارند، می‌توان دراین‌باره تفکیکی را قائل شد.

بسیاری از دخترانی که درباره‌شان صحبت می‌کنیم هیچ تجربه‌ای در رابطه جنسی و تغییر شرایط هرمون‌های خود و تقریبا شانسی برای مادرشدن بیولوژیکی ندارند و با همین چند مورد می‌توان انواع و اقسام مشکلات و عارضه‌های جسمی و جنسی و روحی و روانی را برشمرد. بسیاری از دختران هرگزازدواج‌نکرده با دلایل مختلفی از جمله دلایل مذهبی و سنتی خود را در معرض رابطه‌هایی موقت و آشنایی‌های بدون آینده ازدواج قرار نمی‌دهند و به‌همین‌دلیل تجربیات اندکی در تعامل با جنس مخالف دارند.

 

واقعیت این است که جامعه ما درباره ازدواج گروه‌های سنی مختلف دختران دچار عدم برنامه‌ریزی است و شاید بتوان گفت رصدی درباره این شرایط نسبتا بحرانی وجود ندارد. حداقل این موضوع را می‌توان درباره ازدواج در گروه‌های سنی کمتر از ٢٠ سال دختران که کودک و نوجوان محسوب می‌شوند گفت که دولت می‌تواند با وضع قوانینی حداقل جلوی گسترش آن را با توجه به توسعه در جوامع مختلف بگیرد، اما همچنان رو به افزایش است.

براساس آمار سازمان ثبت‌احوال، ازدواج دختران کمتر از ١۵ ساله‌ در سال ٨٣، نزدیک به ٣٠‌هزار و ٣٠٠ مورد بوده است که این رقم در سال ٩٣، به ۴٠‌هزار و ۴٠۴ مورد افزایش یافته است. همچنین هزار و ۵٧٢ مادر کمتر از ١۵ ساله در سال ٨٣ به ثبت رسیده که در سال ٩٣ این رقم به یک‌هزار و ٧١٣ نفر افزایش یافته است.

اگر بگوییم سیاست‌های جمعیتی و برنامه‌ریزی‌های دولت‌ها برای جوانان در چند دهه گذشته حداقل یک نسل؛ یعنی دهه‌شصتی‌ها را با بحران بیشتری مواجه کرده و حالا بخش زیادی از دختران هرگزازدواج‌نکرده متولد همین دهه و پس و پیش از آن هستند، بیراه نیست. آخرین سرشماری نشان می‌دهد از میان ١١‌میلیون و ٢۴٠‌هزار نفر افراد هرگزازدواج‌نکرده در کل کشور، پنج‌میلیون و ۵٧٠‌هزار مرد و پنج‌میلیون و ۶٧٠‌هزار نفر زن هستند.

این آمار به‌خوبی این‌طرف و آن‌طرف بوم و به عبارتی وجود اشکال در روند ازدواج دختران را قبل و بعد از سن ازدواجشان نشان می‌دهد. فارغ از اینکه این دختران با چه گروه سنی‌ای از مردان ازدواج کرده‌اند و باز هم فارغ از اینکه در حداقل یک دهه اخیر مردان تمایل بیشتری به ازدواج با زنانی در غیر از گروه سنی خود داشته‌اند، باید گفت که این روند درباره زنانی که چنین ازدواج‌هایی دارند اشکالات زیادی را می‌تواند به‌همراه داشته باشد.

 

 المیرا، ٣۶ ساله است و با توضیحی مختصر از شرایطش این سؤال پیش می‌آید که چرا با وجود شرایط مساعد تابه‌حال ازدواج نکرده است. او می‌گوید شرایطش نبوده و می‌گذرد، اما قبول دارد که دیگر مثل گذشته نیست و در این سن، فرصت ازدواجی برایش نیست. او ناامید از ازدواج است و می‌گوید ترجیح می‌دهد به این خلأ فکر نکند و برای خودش حس بد نسازد. شادی در آستانه ۴١ سالگی است و یک‌بار تا مرز ازدواج رفته، اما همه‌چیز به‌هم‌خورده و حالا خاطره خوبی هم از روند آشنایی و ازدواج ندارد.

او می‌گوید می‌دانم حسرت مادرشدن روی دلم می‌ماند، اما نمی‌شود به هر قیمتی زندگی کرد. او می‌گوید زندگی مجردی‌ای که فعلا دارد می‌تواند همین‌طور ادامه پیدا کند و اصراری به ازدواج ندارد، اما درعین‌حال می‌گوید: «خیلی فکر می‌کنم که اگر همین امروز هم ازدواج کنم، چقدر وقت برای بچه‌دارشدن و زندگی مشترک دارم و به‌همین‌دلیل بیشتر استرس می‌گیرم».

   

 شادی می‌گوید: «خیلی از روزها دیدن زندگی دیگران و دونفری راه‌رفتن دیگران توی خیابان اذیتم می‌کند و تا چند روز افسرده می‌شوم».

   

 اعظم ٣٨ سالگی را تازه جشن گرفته و درگیر کارهای پایان دوره دکتراست. بیشتر درس می‌خواند و شاید به‌همین‌دلیل از خانواده جدا نشده است. می‌گوید: مادر و پدرم هرروز ازدواج‌نکردن را توی صورتم نمی‌زنند و در خانه والدینم راحتم. مخصوصا برای من که درس می‌خوانم خیلی راحت‌تر است و فعلا با همین درس‌خواندن سرم را گرم می‌کنم. او هم می‌گوید خیلی از مواقع به عاقبت این تنهایی فکر می‌کند و اینکه تا کجا می‌تواند سرش را با درس‌خواندن گرم کند و تنها بماند. اعظم به شرایط مالی خانواده‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: خانواده من کم‌جمعیت است و والدینم به اندازه کافی حمایتم می‌کنند و نیاز مالی ندارم اما همین شرایط وابستگی حس خوبی ندارد».

   

 نگار سال‌هاست که بعد از پایان تحصیل در تهران تنها زندگی می‌کند، کارمند بانک است و استقلال مالی دارد؛ می‌گوید خیالش از تنهاماندن راحت است. نگار چند ماه دیگر ۴٣ ساله می‌شود و می‌گوید گاهی با مردان آشنا می‌شود اما هیچ‌وقت این گزینه‌ها به نتیجه نرسیده و حال مدت‌هاست که علاقه‌ای به آشنایی‌های جدید ندارد و به تنهایی خود عادت کرده. نگار سفر خارجی را جایگزین خیلی از نداشته‌ها کرده اما می‌گوید: «شرایطم خوب است اما گاهی که مریض می‌شوم می‌ترسم توی خونه تنها بمونم و حالم بد بشه کسی نباشه بیاد سراغم؛ همش می‌ترسم یه روز تو همین تنهایی بمیرم کسی هم نفهمه».

    

مریم ۴٠ساله است و برای رسیدن به موقعیت فعلی که مدیریت یک آژانس گردشگری است تلاش زیادی داشته و حالا با یک گربه در آپارتمانی تنها زندگی می‌کند. او هم ترس از آینده را دارد و می‌گوید گاهی این فکر و خیال‌ها که هجوم می‌آورد واقعا به هم می‌ریزد. مریم می‌گوید تا به حال چند رابطه ناموفق داشته و هیچ‌کدام به ازدواج نرسیده است و حالا ترجیح می‌دهد به آینده کمتر فکر کند تا این نگرانی‌ها اذیتش نکند. مریم خانواده‌اش را هم حمایت مالی می‌کند و می‌گوید: از پس مخارج خودم برمی‌آیم و به برادر و خواهرهایم هم کمک می‌کنم اما در نهایت هیچ‌کدام برای من منفعتی ندارند و تنها هستم. خیلی از اوقات سراغشان نمی‌روم تا حرف و حدیثی نشود».

به ‌عبارتی بیشتر این دختران به‌خصوص آنهایی که تصمیم به زندگی منفک از خانواده خود را گرفته‌اند، فارغ از انواع عارضه‌های جسمی و روحی و روانی نوعی نگرانی از آینده و ترس از تنهایی را دارند که نمی‌توانند با آن کنار بیایند و ممکن است همین نگرانی و ترس در آنها تبدیل به بیماری‌های دیگری شود.

   

 تبسم ۳۳ ساله معلم است و در یک آموزشگاه زبان انگلیسی تدریس می‌کند. می‌گوید با ازدواج مشکلی ندارد و به نظرش دوران تاهل، بخش شیرینی از زندگی است؛ اما مشکل این است که بسیاری از پسرهای امروزی در انتخاب همسر دچار بحران شده‌اند.

تبسم به چند موردی که تاکنون به این مشکل برخورده اشاره می‌کند: همانطور که می‌دانید، هنوز در بیشتر خانواده‌ها فرزندان با معیارهای سنتی بزرگ می‌شوند در حالی که ارزش‌ها و هنجارهای جدیدی در جامعه به وجود آمده است. من نمی‌گویم کدام خوب و کدام بد است، اما آنچه دیده‌ام این است که بسیاری از جوان‌ها به خصوص پسرها دچار بحران شده‌اند و درباره این که چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست، سردرگمند. آنها از طرفی با حرف‌های خانواده مبنی بر انتخاب همسر به شکل سنتی و معرفی مادر و پدر مواجه می‌شوند و از طرف دیگر با فعالیت‌های اجتماعی و حضور در فضاهای تحصیلی و شغلی، به دخترانی برمی‌خورند که آنها را برای ازدواج مناسب می‌بینند. آنها از طرفی با آموزه‌هایی مبنی بر در خانه ماندن زن تربیت می‌شوند و از طرف دیگر می‌بینند زنانی که فعالیت‌های اجتماعی نداشته باشند نمی‌توانند همدم، همراه و همکلام خوبی برایشان باشند.

تبسم می‌گوید: این تربیت‌های دوگانه به این منجر می‌شود که در مواجهه با پسری که قصد ازدواج دارد، سردرگمی آنها به دختران هم سرایت کند و بی‌اعتمادی نسبت به تصمیم پسرها برای ازدواج شکل بگیرد؛ آنها یک روز از ما انتظار یک زن موفق و فعال اجتماعی بودن دارند و یک روز دیگر توقع دارند دستپختت به همان خوبی یک زن خانه‌دار باشد، یک روز می‌گویند هیچکس نباید مانع پیشرفت دیگری شود و روز دیگر می‌گویند وظیفه زن فقط این است که بنشیند خانه و بچه بزرگ کند، یک بار زنی با معیارهای گذشته را الگو قرار می‌دهند و یک بار زن موفق معاصری را در آن سوی دنیا.

و از این موضوع با عنوان یکی از مشکلات دوران گذار در جامعه یاد می‌کند: حالا که مسئولان خودشان هم به دوران گذار و پیامدهایش باور دارند و از آن سخن می‌گویند، بهتر است به جای این که صرفا حرف‌ها و توصیه‌های کلیشه‌ای انجام شود، همانقدر که برای ازدواج برنامه‌ریزی می‌کنند، به چگونگی پیداکردن همسر هم فکر کنند و در رسانه‌ها درباره این موضوع آُموزش داده شود. طلاق‌های رسمی و عاطفی که در اطرافیانمان می‌بینیم جدا نگران‌کننده است و مجردها را از شروع زندگی مشترک می‌ترساند. باید ریشه‌یابی شود این جدایی‌ها بیشتر به چه دلیل است؟ من فکر می‌کنم زن و مرد وضعیت اقتصادی همدیگر را که قبل از ازدواج می‌دانند و با اتفاق غیرقابل‌ پیش‌بینی روبه‌رو نمی‌شوند که ناگهان بخواهند جدا شوند، این فضای فکری و فرهنگی متفاوت آنهاست که مدتی بعد از ازدواج خودش را نشان می‌دهد و کار به جدایی می‌رسد.

  

 رعنای ۳۷ ساله؛ پرستار است. دو سال است از خانواده جدا شده و تنها زندگی می‌کند. از مشکلات زندگی مجردی که می‌پرسم، سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: اگر مسائل مالی و سختی‌ها و مشکلات عاطفی و فیزیکی را هم بتوان تحمل کرد، این نگاه مردم است که بیشتر از هر چیز یک دختر مجرد را آزار می‌دهد. تجربه به من یاد داده به جز تعداد کمی از دوستانم، زندگی مجردی‌ام را از بقیه پنهان کنم و طوری وانمود کنم که با خانواده‌ام زندگی می‌کنم. تا می‌فهمند دختر مجردی هستی که مستقل شده‌ای و زندگی جداگانه‌ای را تشکیل داده‌ای،‌ برخوردها با تو عوض می‌شود؛ یا زیادی خشن می‌شوند یا زیادی مهربان! از همسایه و فامیل گرفته تا همکار و همکلاسی. سن و جنس و طبقه اجتماعی خاصی هم ندارد. هرکس به نوعی رفتارش عوض می‌شود. این که دختری بدون ازدواج از خانه پدری خارج شود هنوز در کشور ما چندان جا نیفتاده و تعداد کمی از افرادی که با آنها برخورد داشته‌ام، این مساله برایشان بغرنج نیست.

با او از آمارها و اظهارنظرهای کارشناسان که حرف می‌زنم، می‌گوید: مفهوم تجرد قطعی را قبول ندارم. همه جای دنیا را که نگاه کنید سن ازدواج افزایش پیدا کرده و افراد در سنین مختلف فرد مناسب خودشان را پیدا می‌کنند؛ پس این که یک نفر سنش از سن معمول افراد متاهل در یک جامعه بیشتر باشد به معنی تجرد قطعی و تا پایان عمر او نیست.

رعنا درباره دلایل ازدواج نکردن و جدایی از خانواده هم توضیح می‌دهد: دلایل زیادی باعث شد ازدواج نکنم؛ یکی از آنها این بود که هم خودم و هم خانواده‌ام اصرار داشتیم دوره لیسانس و فوق لیسانس تمام شود بنابراین در دوره دانشجویی برای این که مزاحمتی در راه تحصیلم پیش نیاید به خواستگارها جواب منفی می‌دادیم. بعد از آن هم سختگیری خانواده شروع شد. وقتی من راضی می‌شدم، خانواده‌ام راضی نمی‌شدند و هنگامی که آنها راضی بودند من تمایلی به زندگی با آن فرد نداشتم. معیارهایی که در نظر داشتیم متفاوت بود. آنها به دنبال امنیت مالی و اقتصادی بودند و من دنبال داشتن نگاه مشترک به زندگی. تا این که دو سال پیش تصمیم گرفتم از خانواده جدا شوم و زندگی مستقلی را برای خودم تشکیل بدهم. پدر و مادرم ناراضی بودند اما وقتی دیدند مصمم هستم که خانه و زندگی جداگانه خودم را داشته باشم و از لحاظ مالی این توانایی را دارم، قبول کردند که دخترشان در خانه‌ای جداگانه اما نزدیک به آنها زندگی کند.

او می‌گوید: به هر حال من الان از وضعیت زندگی‌ام راضی هستم. نمی‌گویم احساس تنهایی نمی‌کنم، نمی‌گویم فکر کردن به آینده نگرانم نمی‌کند، نمی‌گویم گاهی دلم نمی‌خواهد یک رابطه عاطفی پایدار داشته باشم و مادر بودن را تجربه کنم. اینطور نیست. گاهی این احساس‌ها خیلی هم شدت می‌گیرد؛ ولی وقتی به زندگی بعضی از دوستانم نگاه می‌کنم که چطور بدون علاقه و تفاهم و فقط به خاطر فرار کردن از حرف مردم تن به زندگی مشترک داده‌اند و نارضایتی را در چشمشان می‌بینم، از تصمیمی که گرفته‌ام احساس رضایت می‌کنم.

رعنا در پایان حرف‌هایش می‌گوید: با نگاهی به جمعیت مجرد کشور، این تصمیم‌گیران هستند که باید برای مدیریت این شرایط وارد عرصه شوند. لازم است در عین حال که برای ازدواج و افزایش جمعیت، برنامه‌ریزی می‌کنند، به فکر جمعیت مجرد کشور هم باشند و آنها را به رسمیت بشناسند. من فکر می‌کنم کاری که دولت باید در شرایط فعلی انجام دهد، حمایت از افراد مجرد و بویژه با شرایطی که در آن هستیم حمایت از دختران مجرد است. آموزش‌های عمومی برای شیوه برخورد با قشر جوان مجرد و در نظر گرفتن حمایت‌هایی مانند حمایت‌های بیمه، مسکن، وام‌های ضروری و … می تواند کمی از سختی‌های افراد مجرد کم کند. هرچه باشد، ما هم حقی داریم.

   

ناهید خداکرمی، رئیس کارگروه بهداشت معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری و رئیس انجمن مامایی درباره این ترس و نگرانی زنان تنها و هرگزازدواج‌نکرده درباره آینده و تنها ماندنشان، تأکید دارد که این موضوع بین دختران کم‌سن‌وسال تنها و دختران و زنانی که از سن ازدواجشان گذشته مشترک است. او می‌گوید این حس بین آقایان تنها و ازدواج‌نکرده هم وجود دارد.

خداکرمی تأکید دارد حرکت‌های جمعیتی، اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی و حکومتی در چند دهه اخیر روی شرایط فعلی جمعیت اثر مستقیم داشته و می‌گوید: باید مسئله عدم ازدواج، گسترش روابط غیر از ازدواج، کاهش فرزندآوری، افزایش سن ازدواج و تمایل‌نداشتن به آن و بسیاری از مشکلات دیگر را زنجیره‌وار به هم متصل کنیم و بدانیم همه اینها به اشتغال و بی‌کاری و تحصیلات و میزان محدودیت‌ها و آزادی‌های جوانان در جامعه ربط داشته و دارد. او می‌گوید مهاجرت‌ها و مسائل مالی خانواده‌ها و امید و ناامیدی بین جوانان را باید در نگاه آنها به آینده بررسی کرد. بسیاری از جوانان به‌دلیل همین نداشتن امید به آینده و نداشتن برنامه‌ای برای آینده خود را وارد رفتارها و اقداماتی پرخطر و پرهزینه می‌کنند و برایشان نتایج این اتفاقات مهم نیست و این نگران‌کننده‌ترین اتفاق درباره جوانان یک کشور است. او به نتایج بررسی‌های جهانی اشاره می‌کند و می‌گوید: در جوامعی که شادی و نشاط اجتماعی و فردی بالاست و امید به آینده فرد و خانواده تا حد زیادی وجود دارد، تمایل به ازدواج بیشتر و نرخ باروری هم بالاست و بالعکس در جوامعی که مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و… وجود دارد، این شاخص‌ها هم افت می‌کند.

خداکرمی می‌گوید افزایش سن ازدواج یا هرگزازدواج‌نکردن درباره مردان هم نگران‌کننده است اما از آنجایی که مردان از نظر عرفی و اجتماعی و البته جسمی فرصت بیشتری برای دامادشدن دارند نگرانیشان کمتر است. درعین‌حال جامعه ما از شدت نگرانی درباره ازدواج‌نکردن در سنین بالاتر دچار هیجان ازدواج دختران و پسران در سنین کمتر از سن ازدواج شده است و به‌همین‌دلیل شاهد افزایش ازدواج‌های کمتر از ٢٠ساله‌ها هستیم که همین موضوع خود شروع یک اتفاق ناگوار دیگر است.

رئیس کارگروه بهداشت معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری تأکید دارد ارگان‌های مسئول در امر سلامت جسم و روان و نیز ارگان‌های متولی درباره مسائل اشتغال و شادی و نشاط و تحصیل و… همراه با هم مدیریت کنترل اجتماعی را اجرا کنند که البته مبنای آن نباید اقدامات قهری باشد. او می‌گوید باید سیاست‌های جداسازی دختران و پسران در سن ازدواج از یکدیگر را اصلاح کنیم و بدانیم که بهتر است دختران و پسران قبل از ازدواج با یکدیگر آشنا شوند. در این شرایط است که آنها می‌توانند اولا اقدام به انتخاب کنند و درعین‌حال با خصوصیات جنس دیگر آشنا شوند.

خداکرمی می‌گوید: دختران ازدواج‌نکرده یا تنها که شانسی برای ازدواج و بچه‌دارشدن و فرار از تنهایی ندارند نباید با «انگ» در خانواده و جامعه مواجه شوند. این دختران و البته پسران در هر حال از بخشی از روابط خانوادگی و زناشویی و… محروم هستند و نباید با فشارهای بیرونی آنها را دچار مشکلات بیشتری کنیم. عموم این دختران و پسران دچار مشکل خاصی نمی‌شوند اما هستند افرادی هم که برای فرار از افسردگی، انگ تنهایی یا این باور عاطفی که یک حامی باید داشته باشند خود را وارد اقدامات و رفتارهای پرخطر می‌کنند یا به نگهداری حیوانات و رفتن به سفرهای مختلف روی می‌آورند. عموم زنان و حتی بسیاری از مردان این باور را دارند که از سنی به بعد به یک چتر حمایتی یا هم‌زبان نیاز دارند و نبود این عامل آنها را رنج می‌دهد.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.