“آیا قاجارها چاق پسند بوده اند؟”؛/چاقی در زمان قاجار
چاقی معنادار و سازمان یافته مردان و زنان ایرانی در روزگار گذشته، بیشتر نمایانگر وضعیت باورهای اقتصادی و طبقاتی بخش هایی از جامعه است که در وضعیت فیزیکی آن نمود یافته است. لاغر بودن در باورهای جامعه به ویژه در عصر قاجار و شاید هم پیش از آن، ضعف اقتصادی افراد را بیانگر بوده است.
در روایت های عامیانه از تاریخ، حتی در برخی برداشت های محققانه، بسیار شنیده ایم که ایرانیان در گذشته، افراد چاق را بیشتر می پسندیده اند. ماجرا حتی پیش تر می رود و به اینجا می رسد که چاقی در گذشته، یک پدیده زیبایی شناسانه به شمار می آمده است. از همین رو نتیجه می گرفته اند که زنان و مردان چاق، در عرصه دلربایی، گوی سبقت از دیگران، منظور زنان و مردان لاغر و باریک میان می ربوده اند.
چاقی زنان در زمان قاجار
اوژن اوین سفیر فرانسه در ایران به روزگار حکومت قاجار در کتاب «ایران امروز ۱۹۰۷-۱۹۰۶؛ سفرنامه ها و بررسی های سفیر فرانسه در ایران» وقتی از سفره ایرانی سخن به میان می آورد، سفره ای را توصیف می کند که مجموعه ای از خوراک ها و تنقلات چرب، سراسر آن را پوشانده است.او از علاقه ویژه ایرانیان روزگار قاجار به غذاها و خوردنی های چرب روایت می کند و در این میانه، بر علاقه فراوان زنان به اینگونه غذاها بیشتر تاکید می ورزد. علاقه ایرانیان به غذاهای چرب را می توان در سفرنامه های دیگر جهانگردانی که در دوره های صفوی و قاجار به ایران آمده اند نیز به روشنی دید.
گرایش به غذاهای چرب آیا واقعا می تواند یکی از ویژگی های ایرانیان روزگار گذشته باشد؟ همچنین می توان آن را به عنوان یگانه عامل چاقی زنان و مردان ایرانی دانست؟ افزون بر آن آیا اساسا آنان عامدانه غذای چرب می خورده اند تا چاق شوند و زیبا به نظر آیند؟
چاق و لاغری زن ایرانی در سفرنامه ها
«ریدک خوش آرزو غلام خاص خسرو پرویز، زیبایی زن را چنین وصف کرده است: زیباترین زنان و جذاب ترین زنان آن است که نه کم سال و نه بزرگ سال باشد، نه دراز بالا و نه کوتاه قامت، نه لاغر و فربه؛ خوش قامت، زیباروی، خوش اندام، با پیشانی صاف، کمان ابروان، بادامی چشم – خوش خند، چانه گرد – کم گوی و با شرم».
چنین تصویری که ژان شاردن، تاجر و سیاح فرانسوی و از مقربان درباره شه عباس دوم صفوی، به نقل از تاریخ ثعالبی ارائه می دهد، می تواند تصویر آرمانی انسان ایرانی از زن مطلوب و نوع نگرش زیباشناسانه وی به آن قلمداد شود.
این تصویر به فراخور اوضاع از چشم مردان جدا شده و در ذهن زنان نیز نشسته است و ایشان دست کم تا حوالی دوران مدرن و عصر حاضر می کوشیدند تا خود را به تمثیلی از این تصویر مشابه سازند. دیگر جهانگردان نیز روایت هایی در این حوزه به دست داده اند. شاردن جایی دیگر می نویسد: «قد و قامت زنان ایرانی در جامه خاص خودشان رشیدتر و فریباتر از بالای زنان ما می نماید.»
شاخص ترین نکته دریافت شده از منابع در دسترس سفرنامه ای، آن است که زنان ایرانی اندامی متوسط و صورت هایی گرد و کمی فربه داشته اند و البته در برخی اجزا مثل شکل بینی یا فرم پاها گاه تناسب ها هم خوانی درستی نداشته اند.
چاقی زنان در زمان قاجار
یاکوب ادوارد پولاک، پزشک خاصه دربار ناصرالدین شاه در سفرنامه خود «ایران و ایرانیان» می نویسد: «زن ایرانی متوسط القامه است، نه لاغر و نه فربه. چشمانی دارد درشت، گشاده، بادامی شکل – چهره گرد، سخت مورد ستایش است و شعرا آن را ماهرو اصطلاح می کنند.»
شاردن باز اشاره ای قابل توجه دارد که شاید پاسخگوی برخی تفاوت نگرش ها به مفهوم زیبایی و تناسب زنانه در دوره های مختلف تاریخی ما باشد: «ترکان، زنان چاق را بر زنان لاغر ترجیح می دهند و ایرانیان به عکس، زنان لاغرمیان را دوست دارند. به همین جهت وقتی می خواهند قامت یک زن زیبا را وصف کنند آن را به سرو تشبیه می نمایند.»
پذیرش این اعتقاد که زنان ایرانی صرفا به واسطه مصرف غذاهای چرب گرفتار چاقی می شدند، اندکی قابل تردید است. اگرچه برخی مانند شاردن به انواع غذاهای چرب و استفاده از چربی گوسفند را در زندگی ایشان پرکاربرد می دانند و برای نمونه به ساختن صابون تا مرکب یا اندود کردن ظرف ها و روشن کردن پیه سوزها به کمک آن اشاره کرده اند ولی قول برتر این است که ایرانیان به ویژه زنان در مصرف غذا بسیار سنجیده و خوددار رفتار می کرده اند.
آنتوان اولیویه در سفرنامه اش که مربوط به اوایل حکومت قاجارها است، در این باره چنین می نویسد: «… اما با وجود این همه صفت، در تنوع اطعمه – ایرانیان در سفره خود غذای بسیار صرف نکنند و همیشه به چیز کم قناعت نمایند…» یا باز پولاک اشاره می کند: «ایرانی در خوراک اعتدال و قناعت را رعایت می کند. در هر مقامی باشد باز مقداری نان، پنیر و سبزی صحرایی او را راضی و خشنود می کند…»
وی به ویژه توجه دارد که «در دوره بارداری، زنان پرهیز معتدلی دارند و از پر کردن معده و جنب و جوش بسیار و فوق العاده خودداری می کنند اما اسب سواری را بد نمی دانند و به آن ادامه می دهند.»
از این دست نوشته ها در منابع سیاحت نامه ای به فراوانی یافت می شود. نکته ای که اما نباید از یاد برد، فضای بسته تحرک زنان در خانه و اندرون بوده است. همین کم تحرکی که وجه غالب تصاویر زنان در سفرنامه ها است، می تواند مهم ترین اثر را در فربهی و گاه تن آسایی زنان ایران جدید از دوره صفوی تا دوره قاجار داشته باشد.
روایتی دیگر از جناب پولاک، می تواند پایانی جذاب بر تصویر ارائه شده جهانگردان و سفرنامه نویسان از اندام زنان ایرانی در چهار سده اخیر باشد: «… از آن رسم ناپسند طبقات بالای ترکیه که زن پس از دو بار زاییدن با علم و اطلاع شوهرش به سقط جنین دست می زند – گاه برای حفظ زیبایی اندام و گاه برای تقلیل تعداد میراث خواران – در هیچ کجای ایران به هیچ وجه خبری نیست…»
یک تهدید بزرگ!
سترونی و نازایی، بزرگترین تهدیدی بود که آرامش زندگی زنان را در تاریخ ایران جدید تهدید می کرده است. آنچه جالب توجه است این که به ویژه در منابع دوره قاجار، هر جا از مشکل خطر عقیم بودن زنان سخن می رود، در ادامه از مشکل بیماری لاغری هم یاد می شود.
به نظر می رسد مطالبی که درباره ارزش نهادن به چاقی و استقبال از زنان فربه در آن دوران از آن یاد می شود، ارتباطی تنگاتنگ با مسئله زایمان دارد؛ در واقع این مشکل که زنان لاغر توان زایمان های متعدد و نگه داری نوزاد را در بدن خود نداشته اند، چنین فضای ذهنی را در آن دوران فراهم کرده است.
ویلم فلور پژوهشگر تاریخ ایران، با مطالعه در خاطرات پزشکان و روایات سیاحان در ادامه بحث بیماری نازایی زنان، در اثر خود به نام «سلامت مردم در ایران دوره قاجار» مطلبی مفصل درباره لاغری می نویسد: «لاغری (هزل) نیز برای زنان ایرانی فاجعه آمیز بود و عامل طلاق محسوب می گردید. مردان، زنان گرد و چاق را دوست داشتند.»
چاقی زنان در زمان قاجار
مریت هاوکز چنین اظهار داشت که هر چند که عقاید و رسوم مردان در اروپا و ایران یک یاست اما آنان در مورد زنان تفاوت دارند، زیرا مردان ایرانی زنان نازک اندام را نمی پسندند. همچنان که ما زنان چاق را و از این رو زنان لاغر جهت علاج به پزشکان مراجعه می کردند: «در ایالات جنوبی ایران، دختران در سنین ۱۰ تا ۱۲ سالگی به بلوغ می رسند و تا سنین ۲۰ تا ۲۵ سالگی زیبایی و شادابی و نشاط جوانی را دارند ولی از ۲۵ سالگی به بعد غالبا فربه و بدترکیب می شوند.»
این تعبیر از هانری رنه دنالمانی در سفرنامه اش با نام «از خراسان تا بختیاری» مربوط به دوره قاجار، در ادامه مطالب پیش گفته، به نظر گویای این مطلب است که برگزیدن لاغری یا فربهی خواسته زنان نبوده است و شرایط زمانه چنین اوضاعی را بر آنها تحمیل می کرده است.
عکس ها و نقاشی های تاریخی چه می گویند
عکس های به جای مانده از روزگار قاجار و نیز نقاشی ها و نگارگری های دوره های قدیم تر می توانند از جنبه های تحلیل زیبایی شناسی و تشریح وضعیت ظاهری مردمان روزگاران گذشته بسیار سودمند باشند و به کار پژوهشگران امروزی بیایند. نگارگری ها و نقاشی ها البته با مایه هایی از خیال انگیزی درآمیخته اند که می توانند از دنیای واقع به دور باشند اما دست کم آرزوها و آرمان های خالقان شان را درباره پدیده های گوناگون به نمایش می گذارند.
عکس ها اما اینگونه نیستند و واقعیت را آنگونه که بوده است نشان می دهند. نگاه موشکافانه به هر دو دسته این منابع تاریخی، می تواند در زمینه جسم و فیزیک ایرانی ها در گذشته تا اندازه ای زیاد روشنگر باشد. در بیشتر نگارگری ها و نقاشی ها، زنان و مردان به اندازه و باریک میان ترسیم شده اند. اگر هم جز این باشد، درشت اندام آنها، نه چاقی شان را بیان می کند.
اگر بر این گزاره بیشتر پافشاریم که نگاره ها و نقاشی ها دستاورد دنیای خیال پدید آورندگان شان اند، دست کم می توان اینگونه نتیجه گرفت که ایرانی ها در روزگار گذشته لااقل در پرده خیالی ذهن خویش، زن و مرد رویایی را باریک میان و نازک اندام دوست می داشته اند، هر چند در واقعیت آنگونه نباشد.
این می تواند ما را از فرضیه «چاقی به عنوان یک ارزش زیبایی شناسانه» کمی دور کند. داوری درباره عکس ها اما آسان تر است. اگر به گنجینه های گوناگون عکس های به جای مانده از زندگی مردم در روزگار قاجار دسترسی داشته باشیم، به یافته هایی تازه در زمینه تناسب اندام و وضعیت فیزیکی آنها دست می یابیم. تماشای مجموعه ای گسترده از عکس های تاریخی دقیقا ما را به این مسئله نمی رساند که ایرانیان در گذشته، به چاقی به عنوان عاملی برای زیبایی و دلربایی به نظر می نگریسته اند.
چاقی زنان در زمان قاجار
گشتی در دنیای عکس های تاریخی دقیقا چنین نظری را تایید می کند. آنها که چنین نمی اندیشند، تکیه شان بر چند عکسی از زنان و مردان چاق، از میان هزاران عکسی است که از دوره قاجار بر جای مانده است؛ طبیعتا چند عکس از هزاران عکس، نمی تواند مبنای تایید کننده یک فرضیه باشد.
در برابر، صدها عکس از زنان و مردان ایرانی در دست است که اندامی متناسب و نازک داشته اند. با این وجود، چرا این اندازه در منابع تاریخی به ویژه سفرنامه ها تاکید شده است که ایرانیان، زنان و مردان چاق را بیشتر می پسندیده اند؟ یا حتی فراتر از آن، افراد چاق در نظرشان زیبا جلوه می کرده اند؟ واقعیت آن است که باید میان دو برداشت از وضعیت جسمی ایرانیان در روزگار گذشته، دست کم ۴ سده اخیر، تفاوت نهاد؛ یک این که ایرانیان چاق بوده اند، دو آنها به دلایل گوناگون دوست داشته اند چاق به نظر برسند. همچنین باید به یک پرسش پاسخ داد که آیا چاقی مورد اشاره واقعا آن گونه که گفته می شود، ارزش زیبایی شناسانه داشته است؟
در درستی این فرضیه که طیف هایی از جامعه ایرانی در گذشته، پدیده «چاقی» را یک ارزش قلمداد می کرده است، نمی توان تردید کرد؛ بررسی بیشتر در مستندات تاریخی به ویژه عکس ها اما ما را به این نکته راهنمایی می کند که این «ارزش»، بیش از آن که زیبایی شناسانه باشد، رنگ و بوی «اقتصادی» و «طبقاتی» دارد.
چاقی زنان در زمان قاجار
چاقی معنادار و سازمان یافته مردان و زنان ایرانی در روزگار گذشته، بیشتر نمایانگر وضعیت باورهای اقتصادی و طبقاتی بخش هایی از جامعه است که در وضعیت فیزیکی آن نمود یافته است. لاغر بودن در باورهای جامعه به ویژه در عصر قاجار و شاید هم پیش از آن، ضعف اقتصادی افراد را بیانگر بوده است. به تعبیر ساده تر، اشخاص لاغر و نازک میان، کسانی بودند که وضعیت بد اقتصادی داشتند و در زمره طبقات ضعیف جامعه قلمداد می شدند، نمی توانستند خوراک مقوی بخورند و به همین دلیل لاغر می ماندند. در برابر، آنها که به طبقات بالای جامعه از نظر اقتصادی و اصالت نسب منتسب بودند، طبیعتا به این «مرض» مبتلا نمی شدند.
وجود خوراک های چرب بر سفره ایرانیان نیز که بسیار مورد اشاره سفرنامه نویسان قرار گرفته است، می تواند برگرفته از همین باور باشد؛ به ویژه آن که این جهانگردان و مستشرقان، عمدتا یا میهمان دربار یا بر سر سفره های عیانی بودند و کمتر پیش می آمد که یک جهانگرد یا سیاستمدار خارجی میهمان خانواده های عادی و ضعیف جامعه باشد.
در مرتبه ای دیگر، آنگونه که عکس های تاریخی نشان می دهند، در کنار چاقی برخی افراد ما با اشخاصی روبروییم که چاق به نظر می رسند یا شاید عامدانه می خواسته اند چاق به نظر آیند. چطور؟ اگر به عکس ها با دقتی بیشتر بنگریم، درخواهیم یافت، پوشش زنان و مردان در دوره قاجار در نمایش این وضعیت بسیار تاثیرگذار است.
این مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته است. لباس و پوشش زنان و مردان ایرانی به گونه ای بوده خواهی نخواهی، فرد مورد نظر چاق و دست کم درشت اندام به نظر می آید؛ هر چند باید جز عکس ها، مستندات و شواهدی دیگر در دست داشته باشیم تا بتوانیم قاطعانه چنین نتیجه ای بگیریم اما همین «چاق به نظر رسیدن» می تواند باز با ارزش اقتصادی و طبقاتی پدیده چاقی در ارتباط باشد.
سخت می توان پذیرفت چاقی حتی در سده های گذشته یک ارزش زیبایی شناسانه، به ویژه درباره زنان قلمداد شده باشد. باز به سختی می توان پنداشت که در یک دوره از تاریخ ایران، در اینجا دوره قاجار مورد نظر است، آدم هایی زندگی می کرده اند که دوست داشتند زنان یا مردان شان به گونه ای افراطی چاق باشند تا «زیبا» به نظر آیند. آن آدم ها که از سیاره ای دیگر به ایران نیامده بودند! از همان دست ایرانیانی بودند که سده ها پیش و پس از حکمرانی قاجارها در این سرزمین زندگی می کرده اند.
حتی پذیرش این که قاجارها از نژاد ترکان اورال آلتایی ساکن آسیای مرکزی بودند و آن ترکان، چاقی را بیشتر می پسندیده اند، سخت می نماید زیرا در آن دوره هم مردم ایران از همان نژاد نبوده اند. همچنین، چاقی، فرقی نمی کند دیروز یا امروز، سیصد سال پیش یا صد سال بعد، پدیده ای فیزیکی است که برای جسم انسان پیامدهایی زیان آور، حتی ناپسند دارد.
چاقی زنان در زمان قاجار
از مرگ هایی در سن پایین گرفته تا تعرق زیاد و احیانا بوی بد برگرفته از آن و نیز دردهای استخوانی و مفصلی. همانگونه که لاغری و نزاری نیز پیامدهایی در پی خود می آورد. اثبات این مسائل نیز به گسترش و رشد علم پزشکی ارتباطی ندارد. یعنی اینگونه نیست که بگوییم افراد چاق در گذشته هنگام نشستن مشکل داشته اند اما با رشد پزشکی نوین این مسئله اثبات شده است!
در ارتباط با مسئله چاقی و «ارزش» قلمداد شدن آن در روزگار گذشته، که امروز بسیاری بر این گمان اند، در بهترین حالت می توان گفت بخشی از جامعه یعنی دربار و وابستگان آن و نیز خانواده اعیان و اشراف، از آنجا که در جامعه سنتی ایران، «لاغری» با «نداری» و «فقر» یکسان قلمداد می شد، به دلایل اقتصادی و طبقاتی علاقه داشتند درشت اندام و چاق باشند یا اینگونه به نظر بیایند.
این مسئله در واقع میان همه طبقات جامعه همه گیر نبود اما به دلایل گوناگون که به بهانه ای دیگر، بهتر می توان درباره آنها سخن گفت، این برداشتت رواج یافت که چاقی ارزش زیبایی شناسانه دارد؛ پس هر که چاق تر است، زیباتر به نظر می آید! پذیرش این مدعا برای معتقدان به ارزش گذاری جامعه قدیم ایران بر زیبایی پدیده چاقی؛ شاید سخت باشد اما دست کم، عکس های تاریخی و بررسی مستندات که اینگونه روایت می کنند.