چهار تن با هم همراه بودند یکی ترک و یکی تازی، یک فارس و یکی رومی. به شهری رسیدند. یکی از راه دلسوزی به آنان یک درهم پول داد که غریب بودند.
شمعون از مقربان باهوش و یکی از نزدیکان یک شاه یهودی بود روزی به همراه پسرش نزد شاه بود و هنگام خروج پیشانی شاه را بوسید.وقتی آن دو از کاخ خارج شدند پسر به پدر اعتراض کرد که چرا به شاه بی احترامی کردی پدر؟ و جای اینکه دست شاه را ببوسی پیشانی اش را بوسیدی؟
شخص فقیری زن خود را گفت که قدری پنیر بیاور که خوردن آن معده را قوت دهد و بنیه را محکم و اشتها را زیاد می کند.
زن گفت: پنیر در خانه نداریم!
شخصی با کمان بی تیر به جنگ می رفت که اگر تیری از جانب دشمن آید بردارد.
گفتند: شاید نیاید،
گفت: آن وقت جنگ نباشد.
با باز شدن در ساختمان شرکت، نوشین که گوشه سالن پشت میز نشسته بود و مشغول تایپ نامهای بود، از گوشه چشم نگاه مختصری به سمت در انداخت و دوباره به کار خود ادامه داد. اما ناگهان مثل جن گرفتهها از جا پرید و به سمت زن میانسالی که در آستانه در ایستاده بود
با آشفتگی گفت: عمهجان! شما اینجا چه کار میکنین؟
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.
کی از بزرگان به غلامش گفت: از مال خود گوشتی بستان و از آن طعامی ساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد. گوشتی خرید و بریانی ساخت و پیش او آورد.
زاهدی از کویی می گذشت.حاکمی با خدم و حشم و قراولان بسیار از مسیر مخالف می آمد و مردم نیز کنار ایستاده و به او تعظیم می کردند و زاهد کنار ایستاد و تعظیم نکرد.
حاکم، زاهد را دید که به او اعتنایی نکرد؛ خشمگین شد و فریاد زد: ای ژنده پوش! آداب احترام نمی دانی؟
زاهد گفت: سلام علیکم!
حاکم بدون اینکه پاسخ سلام او را بدهد با ناراحتی گفت: نمی دانی در برابر چه کسی ایستاده ای؟ من حاکم این شهرم، فرمانده لشکریان تحت نظر من است، هیچ کس نمی تواند در برابر قدرت و اندیشه من مقاومت کند.
زاهد گفت: آری، اما سخن خدا را نشنیده ای که فرموده است: خودستایی نکنید و انتظار تملق گویی نداشته باشید.
حاکم گفت: چنین آیاتی به گوشم آشنا نیست، بگو تا بدانم
سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه نشین و عزلت گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی دانی من کیستم؟
اعرابی گفت: اگر او زبان می داشت، پاسخ می گفت: که آنچه او دیده است سخت تر از آن بوده است که شما دیده اید.
منبع:روزنامه خراسان