الگوهای متناقض در تربیت کودک شامل این موارد می شود: تهدیدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نیشدار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی درباره دروغ گویی و دزدی و آموزش ادب با بی ادبی و بی احترامی و مواردی از این قبیل.
الگوهای معینی که برای برقراری ارتباط با کودکان به کار می رود تقریبا همواره درست عمل نمی کنند یعنی گاه برعکس هدف و منظور ما نتیجه می دهند؛ این الگوها نه تنها ما را در دستیابی به اهداف درازمدتمان یاری نمی کنند، بلکه غالبا خرابکاری هم در خانه به وجود می آورند. الگوهای متناقض در تربیت کودک شامل این موارد می شود: تهدیدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نیشدار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی درباره دروغ گویی و دزدی و آموزش ادب با بی ادبی و بی احترامی و مواردی از این قبیل.
تهدید ها نوعی دعوت به بدرفتاری
وقتی کودکان را تهدید می کنیم، در واقع آنان را دعوت می کنیم که عمل ممنوع شده را مجددا انجام دهند. وقتی به کودک می گوییم: «اگر تو یکبار دیگر آن را انجام بدهی ...» او واژه های «اگر تو» را نمی شنود.
او فقط این قسمت از حرف ما را می شنود که «یکبار دیگر آن کار را انجام بده» بعضی وقت ها، کودک این گفته را اینگونه تفسیر می کند: «مادر انتظار دارد که من یکبار دیگر این کار را انجام بدهم، وگرنه ناامید خواهد شد.»
این قبیل هشدارها که شاید از نظر بزرگسالان معقول باشند نه تنها دردی را دوا نمی کنند، بلکه کار را بدتر هم می کنند. با این قبیل هشدارها می توان اطمینان داشت که آن عمل مخرب و نفرت انگیز دوباره انجام خواهد شد.
هشدار، خودمختاری کودک را به مبارزه دعوت می کند. اگر کودک نسبت به خودش احترام قایل باشد، باید دوباره نافرمانی کند تا به خودش و به دیگران نشان دهد که آدم بزدل و ترسویی نیست.
پیمان پنج ساله با وجود هشدارهای بسیار، پرتاب توپ به سمت پنجره را ادامه داد. سرانجام صبر مادر تمام شد و به او گفت: «اگر این توپ یکبار دیگر به پنجره بخورد، روزگارت را سیاه خواهم کرد،خیالت راحت باشد.» یک دقیقه بعد، صدای شکستن شیشه به مادر گفت که هشدار او چه تاثیری داشته است.
صحنه ای را که پس از تهدیدها، وعده ها و بدرفتاری پیاپی، به وجود آمد، می توان به آسانی در خیال مجسم کرد. به عکس، حادثه زیرتصویری است از برخورد موثر با بدرفتاری بدون توسل به تهدیدها.
پارسای هفت ساله تفنگ بادی اش را به طرف برادر نوزادش گرفت و شلیک کرد. مادر گفت: پارسا به برادرت شلیک نکن به هدف شلیک کن. پارسا بار دیگر به برادرش شلیک کرد. مادر تفنگ را از او گرفت و به او گفت: «به آدم ها نباید شلیک کرد.»
مادر کاری را انجام داد که احساس کرد برای مراقبت از نوزادش و در عین حال حمایت از الگوهای رفتاری قابل قبول باید انجام دهد. پارسا عواقب اعمالش را بدون این که آسیبی به نفسش برسد، آموخت. راه حل های ارایه شده مشخص بودند : یا باید تنها به هدف شلیک کرد یا باید امتیاز داشتن تفنگ را از دست داد.
در این حادثه، مادر از به کارگیری آن راه های متداول پرهیز کرد. وی در راهی که آشکارا به شکست منتهی می شد، قدم نگذاشت: «بس کن پارسا! کاری بهتر از این که به برادرت شلیک کنی بلد نیستی؟ نشانه ای بهتر از برادرت گیر نیاوردی؟ اگر یک بار دیگر این کار را بکنی، بهت می فهمانم. فقط یک بار دیگر، آن وقت تفنگت را می گیرم.»
پاسخی که کودک به این نوع تذکر می دهد، تکرار عمل ممنوع شده خواهد بود، مگر این که کودک، آدمی رام و سر به زیر باشد. لازم به توضیح نیست که صحنه بعدی چه خواهد بود. هر پدر یا مادری می تواند به راحتی آن را بازسازی کند.
رشوه گرفتن، فرمول اگر ـ آن وقت
اگر ـ آن وقت نوعی از برخورد است که در آن، به طور آشکار به کودک گفته می شود که اگر کاری را انجام دهد یا ندهد، آن وقت به او پاداش خواهند داد. این نوع برخورد نیز همچون برخورد قبلی متناقض است: «اگر با برادر کوچکت خوب باشی، آن وقت تو را به سینما خواهم برد.»
«اگر رختخوابت را دوباره خیس نکنی، آن وقت من هم در عید یک دوچرخه برایت خواهم خرید.»
«اگر این شعر را یاد بگیری، آن وقت تو را به سفر خواهم برد.»
این طرز برخورد «اگر آن وقت» ممکن است کودک را گاهی برای رسیدن به اهداف فوری و کوتاه مدت تحریک کند. اما به ندرت اتفاق می افتد که این نوع برخورد کودک را به سوی کوشش های پیگیر و طولانی مدت سوق دهد. گفتار ما به او می فهماند که ما به توانایی او برای تغییر یافتن و بهتر شدن تردید داریم. «اگر تو این شعر را یاد بگیری»، یعنی این که «ما یقین نداریم که تو بتوانی»، «اگر تو دیگر رختخوابت را خیس نکنی»، یعنی این که «ما گمان نمی کنیم که تو بتوانی بسترت را خیس نکنی.»
پاداش هایی هم که به عنوان رشوه به کودک داده می شوند، از لحاظ اخلاقی ایراد دارند.
حالا از پسر بچه ای صحبت می کنیم که می گفت: «من این فکر را در سر مادرم نگه می دارم که بد خواهم بود و از این طریق چیزی را که می خواهم گیر می آورم. البته بعضی وقت ها هم ناچارم راستی راستی بد باشم تا یک وقت مادر فکر نکند که بی خود و بی جهت به من باج می دهد.»
این نوع استدلال ممکن است به زودی به داد و ستد و رشوه گیری منجر شود و از کودک یک معامله گر بسازد.
معامله گری که در ازای کارهای «مثبت» و رفتارهای «خوب» خود تقاضای پاداش و اضافه حقوق دارد، یا در واقع رشوه می خواهد. برخی از پدر و مادرها در برابر کودکانشان چنان مقید شده اند که جرات ندارند، دست خالی به خانه بیایند. بچه های این قبیل والدین به جای این که هنگام ورود پدر و مادرشان، با یک «سلام» گرم صمیمانه به استقبالشان بروند، پشت سر هم داد می زنند که «برای من چیزی خریدی؟ خریدی؟ خریدی؟»