بسیاری افراد دعاهای شان اجابت نمی شوند زیرا از این خداوندگار درون بی خبرند. آنان تلاش می کنند که توجه خداوندی را جلب کنند که به تصورشان در دوردست هاست، کسی که ممکن است مشکلات آنان برایش مهم باشد، یا نباشد (یا چیزهایی از این دست را باور دارند.) دعا کردن به درگاه چنین خداوندی مایوس کننده است و چندان جای تعجب نیست که بسیاری برای دعا کردن هیچ تلاش نمی کنند.
یکی دیگر از حقایق شگفت انگیز دعا آن است که دعایی مخلصانه و حقیقی با فشار یا ناکامی همراه نیست زیرا وقتی دعا می کنید با ذات خداوندی نیکویی های والای درون تان ارتباطی متعارف برقرار می کنید. در دعای واقعی شما به درونتان باز می گردید، نه برون!
مادربزرگی به نوه اش می گفت که خداوند در درون است. پسرک می خواست این موضوع را باور کند، اما این حرف برایش تازه می نمود، بنابراین با شک و تردید به فکر فرو رفت، اگر خداوند در درون من است، در آن جا چه کار می کند؟ آیا فقط در آن جا آرمیده است؟
اغلب به نظر می رسد که ذات خداوندی درون مان در انجام درست کار غفلت می ورزد زیرا ما نمی دانیم چگونه با این نیکویی فطری یگانه شویم. در واقع اراده خداوند بر آن است که بیش از آنچه می ستانیم به ما عطا کند. پروردگار پرمهر می خواهد دعاهای مان اجابت شوند. او می خواهد رویاهای مان (که در واقع رویاهای او برای ماست!) به حقیقت بپیوندند. برای او والاترین شیوه جلوه خود از طریق کسی است که به سیمای او و شبیه به خود اوست، یعنی انسان. مشکل آن نیست که خداوند نمی خواهد نیکویی والاتر را به بنده اش عطا کند. مشکل آن است که بنده اش نمی داند آن را چگونه دریافت کند. دعا کردن همان حلقه گم شده است. انسان با دعا کردن، هشیاری اش را برای دریافت کمال موهبت های الهی می گشاید. دعا کردن، یعنی ستاندن.
قدما به این راز کهن واقف بودند که خداوند در درون تان است. در زبان سانسکریت اصیل، برای واژه «دعا»، «پال- آل» آمده که به معنی «قضاوت خود به منزله مخلوقی شگفت انگیز است». این گفته در بالاترین روش های دعا کردن مفهوم می باید، شناخت خویشتن به منزله تجلی شگفت انگیز خداوند و آن گاه یگانگی با آن ذات خدایی درونی. (در فصول بعد، چگونگی انجام آن را به شما می گویم.)
درک این موضوع که خداوند در درون مان ماوا دارد، هیجانی وافر است. دختر بچه ای شش ساله برای نخستین بار در کلیسا حضور یافت. وقتی پدر پزشک اش، پس از مدرسه مذهبی یکشنبه او را ملاقات کرد، به نظرش رسید که دختر در اوج جنت قرار دارد. هنگامی که پدر ازاو پرسید این تجربه چگونه بوده است، او مسحورانه پاسخ داد، بی نظیر بود
«عزیزم، چه چیزی بی نظیر بود؟»
«پدر، من فهمیدم خدا کجاست! او در آن جا، در میان درختان، سبزه ها، بین حیوانات و هر چیزی که من همیشه شناخته ام، وجود دارد. در ضمن پدر، خداوند در درون من نیز هست و من می توانم هر وقت که بخواهم با او حرف بزنم!»
جورج فاکس نیز در زندگی اش در قرن هفدهم در انگلستان به چنین کشفی دست یافت: خداوند حضور معنوی شفافی است که در روح آشکار شده است. او با درک این موضوع، قدرت معنوی اش را به چنان رشدی رساند که حضور وی موجب لرزش و ارتعاش پیروانش می گشت. بدین ترتیب او فرقه مذهبی کویکرها را ایجاد کرد (انجمن دوستان). جورج فاکس اغلب خداوند را «آموزگار درون» توصیف می کرد.
شانزده قرن پیش، راهب رومی، آگوستین اظهار داشت حیرت می کند که انسان ها باید به دوردست ها بروند تا شگفتی ها را نظاره کنند، حال آن که از بزرگ ترین شگفتی الوهیت عطا شده خداوندی شان- که آن را «شگفتی شایان» توصیف می کرد، بی توجه می گذرند. اندرز سنت آگوستین چنین بود: «به درون تان عقب نشینی کنید چرا که حقیقت در اندرونی ترین بخش وجودتان قرار دارد.»