چرا این که به زنان بگوییم شما نمی توانید همه چیز را با هم داشته باشید ، تا این حد آزاردهنده است ؟ و چرا من اینقدر از شنیدن این عبارت بیزارم!
نوشته : کیتی کاپرینو، او یک مربی رشد و موفقیت است و تاکنون مشاور 10000 زن موفق در زمینه مسایل حرفه ای بوده است !
افراد بسیاری هستند که در رابطه با رهبری زنان می گویند که آنها نمی توانند همه چیز را با هم داشته باشند (و ضمنا) آنها باید دست از تلاش بردارند! بنابراین بسیاری از زنان برجسته سیاسی و رهبران حقوقی در سال های گذشته نقل کرده اند که به ایشان گفته شده شما نمی توانید همه چیز را با هم داشته باشید، این یک رویای محال است و تلاش کرده اند تا آنها را ناامید کنند ، اما چرا ؟
وقتی فرزندانم خردسال بودند من همکار معاون رئیسجمهور سابق بودم. من با تجربهای کشنده از احساس گناه و شرمندگی زندگی میکردم. همه آدمها و چیزهایی که به من نیاز داشتند را مایوس میکردم. فرزندانم که به من نیاز داشتند، همسرم که حمایت همسری را طلب میکرد و زندگی حرفهایام که لازمه آن توجه تمام وقت و مستمر بود.
مکررا بیمار میشدم و احساس پوچی، افسردگی و خستگی مفرط داشتم. مطلقا نمیگویم احساس رضایت و پرقدرت بودن در زندگی شخصی و همچنین مشارکت فعال در زندگی اجتماعی سهل و آسان است، نه اصلا آسان نیست. من میگویم افکارشما شیوهای که شما زندگیتان و دنیایتان را میبینید را می سازند، این دید منفی، محدود و بدبینانه باعث میشود که باور کنیم که من نمیتوانم همه چیز را با هم داشته باشم و من محکوم به شکستم پس چرا تلاش کنیم!
من در یک کارگاه، راهنما و مربی یک عده زن جوان بودم که بیان میکردند: بسیار نگران هستند که به سمت کارهای بزرگ بروند، زیرا امروزه از رهبران زن میشنیدند که نمی شود همه چیز را با هم داشت! به اعتقاد من این روش صددرصد اشتباه است که درباره کار و زندگی این چنین فکر کنیم و صحبت کنیم و نیازی نیست که ما به دختران جوان خود که درابتدای زندگی و کار هستند، اینگونه صحبت کنیم. اگر با من بود عبارت "داشتن همه چیز با هم" را حذف میکردم.
روشهای عملی برای بازسازی نگاه شما به زندگی چیست؟
از روش های عملی برای بازسازی دیدگاههای ذهنی خود استفاده کنید. من میدانم چه چیزی برای من ارجحیت دارد و هر روز و هر انتخاب و تصمیمی که میگیرم، به آن افتخار میکنم. تفکر و تعریف درباره زندگی را با واژه "همه" متوقف کنید چون منجر به این خواهد شد که در نهایت با هیچ چیز مواجه شوید.
در کارآموزیهایم به عنوان درمانگر ازدواج و خانواده یاد گرفتم که یکی از مفیدترین چیزها برای مراجعینی که درگیر چالشهای روحی هستند، این است که به آنها یاد بدهیم که چگونه مشکلاتشان را باز سازی کنند.
بازسازی مثبت یک مسئله، مطرح کردن داستان با بیانی جدید است، در واقع کنار هم گذاشتن واقعیتها به شیوهای منصفانه (بدون هیچ دروغ یا پیچاندن واقعیت) که اجازه مثبت اندیشی، انبساط خاطر و رشد را بدون اینکه بی جهت خوشبینانه برخود کنیم، میدهد.
شفافسازی موقعیت با نگرشی مثبت میتواند درهایی را برای رشد، شادی و تغییر باز کند، به جای بستن آن درها به روی شما.
یک نمونه از آنها مراجعهکنندهای بود که اخیرا از یک شغل معتبر اجتماعی برکنار شده بود و به سادگی نمیتوانست شغلی بیابد. از نظر روحی، از این برکناری ویران شده بود و در پنج مصاحبه مرتبط با شغلش شرکت کرده بود که ظاهرا این مصاحبهها رضایتبخش بود اما هیچ پیشرفتی حاصل نشده بود. بیاغراق به من گفت که "من یک بازندهام". یک بازنده بودن و قادر به خلق موقعیتها نبودن، تجربیات خودش و موقعیتهایش در حال حاضر و شانسهای آیندهاش و اینکه چگونه به این موقعیت ها نگاه میکند، برایش چارچوبی را ساخته بود.
بعد از مدتی (رک و پوست کنده) در یک موقعیت از او پرسیدم – به دقت که نگاه میکنم- به نظر میرسد برای گرفتن این شغلها می روی اما از ته قلب آنها را نمیخواهی، به نظر میرسد میخواهی کسب و کار خودت را راه بیاندازی، درسته؟ او پاسخ داد: "خدای من، دیگر آنچه را که انجام میدادم نمیخواهم، به اندازه کافی آن کار را انجام دادهام. من یک تغییر کامل میخواهم."
حالا یک چارچوبسازی جدید :
او دریافت که یک اصل قطعی در زمینه منفی زندگی او وجود داشت و زندگیاش چیز مهمی را به او یاد داد. او دریافت که یک بازنده نیست، در ورای اتفاقات زندگی دلیلی وجود دارد وباید به آن افتخار کرد!
پس زنها چگونه باید مسئله داشتن همه چیز با هم را حل کنند، من گامهایی را پیشنهاد میکنم:
همیشه مراقب دیدگاه و کلامی که برای بیان زندگی و شغلتان استفاده میکنید باشید.
داستانی که خیلی دراماتیک درباره چیزی تعریف میکنید، آنچه که قرار است اتفاق بیافتد و تجربه شما را شکل خواهد داد. اگر فکر میکنید هیچ راهی برای داشتن همه چیز با هم وجود ندارد، در نهایت هیچ چیزی نخواهید داشت. با دیدی جدید و قدرت بیشتری به آن نگاه کنید، درباره آنچه که میخواهید بدست آورید و چیزهایی که برای بدست آوردن بعضی دیگر از دست داده اید.
هیچگاه از این همه زمانی که برای فرزندانم صرف کردم پشیمان نخواهم بود. من (به شخصه میگویم) نمیتوانم بدون آنها زندگی کنم. آنها ده ساله و بیست ساله هستند ومن هیچ پشیمانی ندارم. در طی کودکیشان انتخاب کردم که هر کاری برای ساختن زندگی آنها لازم است را انجام دهم، اما در همان زمان هم مهارتها و قابلیتهای جدیدی در شغلم ایجاد کردم، شما هم میتوانید (اگر این چیزی است که میخواهید، تصمیم بگیرید).
بدانید که شغل شما- زندگی شما گذراست- فقط امروز نیست.
در پنجاه و چهار سالگی دیدگاه من نسبت به زندگی بسیار متفاوت از سی و چهار سالگیام بود. امیدوارم همه ما قدرت تمیز و تشخیص در سنی که هستیم را داشته باشیم. الان میبینم فقط تنها به این دلیل که شغلم بسیار مناسب من بود، در نهایت این قدر مرا به چالش کشانده بود.
شغل قبلی ام هیچ معنی و هدفی در بر نداشت، پس دور بودن از فرزندانم به خاطر چیزی که هیچ معنایی برایم نداشت غمانگیز بود. حالا حرفهای را دارم که به آن علاقهمندم و تمرکز بر روی آن هیجانانگیز است و با پاداش همراه است. چه بسیار اولویتهایی که اقتضای سن خاصی است و این اولویتها در طول زمان تغییر میکند. مدیریت همزمان فرزندان و شغل، وقتی که بچهها کوچک هستند و گونهای از تجربهای متفاوت وقتی نوجوان هستند و مرحلهای کاملا متفاوت وقتی به سن بلوغ میرسند، چالشی جدی است.
به زندگی خودتان به عنوان یک تجربه پشت سرهم ننگرید، بلکه به عنوان چیزی مواج و در جریان که تغییر میکند ودر طی سالها شکل میگیرد، نگاه کنید. تا حد ممکن اکنون که برای زندگی خود برنامهریزی میکنید و به آن نگاه میکنید، چابک و منعطف باشید. اما توجه کنید که چه چیزی برای شما مهمترین مسئله است (این بررسی میتواند کمک کننده باشد). تصور کنید که میخواهید چه چیزی از شما برجای بماند و اینکه شما الان باید چه کاری انجام دهید. اولویت های اصلی زندگی – در آینده هم پشیمان نخواهید شد.
یک شبکه حمایتی بسازید و کمک بگیرید.
شما نمیتوانید زندگی شادی داشته باشید اگربدون کمک، حمایت کننده، عشق و دلگرمی باشید. شروع به ساختن یک شبکه حمایتی شگفتآورکنید.
دوستانی بینظیر که در زمان نیاز کمکتان میکنند، همکارانی که حمایتتان میکنند، شریک زندگیتان که در ساختن زندگی به طور مساوی با شما سهیم است. دوستان قابل اعتماد، حامیانی که درهای بسیاری را به روی شما خواهند گشود و مسیر را برای شما هموار خواهند کرد . سعی نکنید همه ناهمواری های زندگی را مخفیانه و به تنهایی پشت سر بگذارید. افراد برجستهای را دیدم که بدون حمایت زندگی طاقت فرسایی را داشتند.
مقایسه کردن را خاتمه دهید.
مقایسه کردن تباه کننده آرامش و رفاه است.در دوران کارآموزی صدها بار در یک ماه مشاهده کردم زنانی را که با مقایسه شغل خود، حرفه خود، فرزندانشان، پول، خانه و مدارکشان با دیگران مسبب بیماری و اندوه خود شدهاند.
مقایسه کردن راتمام کنید. شادترین و موفقترین مردم دنیا کسانی هستند که خودشان را عمیقا میشناسند زندگی آنها زندگی صحیح و براساس ارزشهای منحصر به فرد خودشان، نیازهایشان، اولویتها و رویاهایشان پایه ریزی شده است. شما شخص دیگری نیستید، شما تواناییهای خاصی دارید، همچنین استعدادها، خواستهها و نیازهایی که از دیگران متفاوت است. دائما با مقایسه خود با دیگران خودتان را عقب نیاندازید. اگر در مورد داشتن همه چیز با هم فکر میکنید، این اتلاف وقت است و دیدی منفی نسبت به زندگی! در عوض آن به چیزهایی که دوست دارید، نیازهایتان برای شادبودن و اینکه امروز چه تصمیمی میتوانم بگیرم که باعث افتخارم شود بیاندیشید.