بیوگرافی بابک حمیدیان
بیوکده:بابک حمیدیان (زاده ۱۳۵۹ – تهران) بازیگر ایرانی است. وی فعالیت خود را در سینما در سال ۱۳۸۲ با فیلم قدمگاه شروع کردهاست.
زمینه فعالیت : سینما
ملیت : ایرانی
تولد : ۱۳۵۹
تهران
پیشه : بازیگر
سالهای فعالیت : ۱۳۸۲ – تاکنون
مدرک تحصیلی : فارغالتحصیل رشته نمایش با گرایش طراحی صحنه از دانشگاه آزاد اسلامی
سینما
• چمران (۱۳۹۱)
• بغض (۱۳۹۰)
• دیو و دلبر (۱۳۸۹)
• کلبه (۱۳۸۷)
• بیپولی (۱۳۸۶)
• خاک آشنا (۱۳۸۶)
• ریسمان باز (۱۳۸۶)
• خدا نزدیک است (۱۳۸۵)
• سه زن (۱۳۸۵)
• اسب (۱۳۸۴)
• زاگرس (۱۳۸۴)
• یک بوس کوچولو (۱۳۸۴)
• طبل بزرگ زیر پای چپ (۱۳۸۳)
• مزرعه پدری (۱۳۸۲)
• قدمگاه (۱۳۸۲)
جشنوارهها
•تندیس زرین نقش دوم مرد برای فیلم ریسمان باز – جشن خانه سینما ـ دوره دوازدهم
•کاندیدا نقش دوم مرد برای فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ – جشن خانه سینما ـ دوره نهم
مصاحبه
بابک حمیدیان یکی از بازیگرانی است که به واسطه این که همیشه در کتابهای مختلف سرک میکشد و به شدت عاشق مطالعه است، اطلاعات عمومی بالایی دارد؛ آنقدر که مطالعه کتاب، شنیدن موسیقی و دیدن فیلم از کارهای روزانهاش حذف نمیشوند. «یکی از حرفه ها و کارهایی که بلدم انجام بدهم کتاب خواندن است. بزرگترین چیزی که در خانه دارم، کتابخانه ام است و میتوانم سالها راجع به کتاب صحبت کنم.» خودش هم به این موضوع اعتراف میکند و آنقدر با علاقه از کتابها و فیلمهایی که دوست دارد صحبت میکند که بی علاقه ترین افراد نسبت به این چیزها را هم کنجکاو میکند تا نگاهی به پیشنهادهایش بیندازند. در این شماره پیشنهادهایی را میخوانید که نسبت به شمارههای پیش کمی هنری تر هستند. پس اگر از آن دسته افرادی هستید که همیشه به دنبال نگاه و طرز تفکر خاص هستید، به پیشنهادهای بابک حمیدیان در این گفتوگو نگاهی بیندازید.
فیلم
«اخیرا دو فیلم اروپایی دیدهام که یکی از آنها را برای دومین بار نگاه کردم به اسم «سکوت لورنا» که ساخته «برادران داردن» است. آن دیگری هم «La Nana» نام دارد (به کارگردانی «سباستین سیلوا») که داستان یک پیشخدمت است که در یک خانه پیر میشود. خیلی تلخ و درجه یک است. او این واقعیت را گوشزد میکند که برای ساختن فیلم خوب نیاز به هیچ اتفاق خاصی نیست. یک موضوع ساده و جمع و جور از اتفاقات روزمره میتواند به قدری خوب روایت شود که شمای بیننده در انتها راضی از پای فیلم بلند شوید. «یک فیلم درخشان دیگر هم به اسم «Up and Down» پیشنهاد میکنم که مربوط به کشور کرواسی است. به کارگردانی John Hrebejkکه فیلم فوقالعادهای است و در اینترنت هم از ده امتیاز، هفت گرفته است.»
به بخشی میرسیم که ممکن است برای افرادی که وقت و حوصله کتاب خواندن ندارند دلچسب باشد. اما کتاب کجا و فیلمهای اقتباسی کجا! یکی از دلایل این تفاوت هم این است که می توانی با کتاب سالها تخیل کنی اما با فیلم هرگز. «اگر در مورد فیلمهای اقتباسی بخواهم صحبت کنم، چیز زیادی برای پیشنهاد ندارم.
چون اصولا خواندن ادبیات برای من از دیدن فیلم جذابتر است و خیلی طرفدار سینمای اقتباسی نیستم. اما یکی از بهترین نمونههای سینمای اقتباسی، فیلم «انجمن شاعران مرده» است که به نظرم با کتابش همتراز است. اما یک کار از مصطفی مستور به اسم «استخوان خوک و دستهای جذامی» که داستان آدمهایی را روایت میکند که هر اندازه به هم نزدیک باشند، باز از هم دورند و در کنارش «تنهایی پر هیاهو» از یک نویسنده همشهری میلان کوندرا به اسم «بهومیل هرابال» را خیلی دوست داشتم جزء همین فیلمهای اقتباسی بودند و از رویشان فیلم ساخته میشد.»
«صحنه حرکات موزون «اندی گارسیا» دور مجسمه بالزاک در فیلم «مودیلیانی» واقعا برای چند لحظه من را با خودش برد. بدون اغراق، سالی دو سه بار این فیلم را میبینم. یک فیلم عاشقانه دلپذیر و بینقص که به نظرم بهترین بازی اندی گارسیا در تمام عمرش است. این هم جزء آن فیلمهایی است که اگر نبینید کل عمرتان بر فناست.»
کتاب
«اخیرا یک رمان به اسم «پرواز ایکار» خواندم که نویسنده آن «ریمون کنو» است با ترجمه کاوه سیدحسینی عزیزم که خودش این ترجمه را به من هدیه داده و به نظرم رمان بسیار درخشانی بود. «عشق سالهای وبا» را هم -اگر تا به حال نخواندهاید- از دست ندهید. این کتاب یکی از آنهایی است که نویسنده مورد علاقهام نوشته است، گابریل گارسیا مارکز.
شعر، شعر دوستداشتنی من
دو مجموعه شعر از «رسول یونان» هم دوست دارم پیشنهاد کنم که درجه یک هستند. از آن کتابهاییاند که تازه آنها را خریدهام، اما همیشه با من هستند. حتی در سفری که به اروپا داشتم، آنها را با خود برده بودم. یکی کتابی به اسم «مردهای به کشتن ما میآید» که گزیده شعرهایش است و یکی هم «چه کسی مرا عاشق کرد». این دو واقعا زیبا هستند و تجربه خواندن شعرهای رسول یونان قطعا دلپذیر خواهد بود.بگذارید از کتابهای دوران کودکی هم یکی اسم ببرم، «قصههای من و بابام» نوشته کاریکاتوریست مشهور آلمانی «اِریش اُزر»؛ یکی از آن کتابهایی که تصاویرش هنوز در ذهنم حک شده است. مجموعه تصاویر کمیکی که داستان زندگی یک پدر چاق سیبیلو را با پسر تخس کوچکش روایت میکند! تصاویر سیاه و سفیدی که به همراهش داستانی کوتاه با ادبیاتی ساده و روان دارد، درباره پدر و پسری که عاشقانه همدیگر را دوست دارند.»
داستان همشهری، مثل حافظ!
میخواهم سوال بعدی را بپرسم که با صدای بلندی میگوید: «راستی، تا یادم نرفته این را هم اضافه کن» و با هیجان ادامه میدهد: «آخرین شماره «حرفه، هنرمند» مثل همیشه فَکم را به زمین چسباند! «حرفه، هنرمند» فصلنامهای است که این شمارهاش درباره عکاسی ژاپن است و به نظر من مثل حافظ باید در خانه همه باشد. آخرین کتابی که میتوانم به شما پیشنهاد کنم، مجموعههایی است به اسم «داستان» که زیر نظر موسسه «همشهری» منتشر میشود. این مجموعه کتاب (که به صورت ماهانه منتشر میشود) هم جزء کتابهایی است که همه باید بخوانند. نویسندههای درخشانی در آن مطلب مینویسند و علاوه بر دکههای روزنامهفروشی، میتوانید از کتابفروشیها هم آنها را تهیه کنید.»
کتابی که جان لنون را ترور کرد!
از او میخواهم جمله یا تصویری که از یکی از این کتابها در ذهنش حک شده را با ما هم در میان بگذارد. کمی فکر میکند و یکی از عادتهای جالبش را رو میکند: «شاهکار «ناتور دشت» جی.دی.سلینجر خیلی برایم تاریخساز و درخشان است. چون مارک دیوید چپمن، تحت تاثیر آن کتاب، «جان لنون» را ترور کرد. این کتاب به نوعی نقطه عطف پایان زندگی یکی از مهمترین خوانندگان قرن پیش است. وقتی کتاب میخوانم، جملههایی از آنها را روی کاغذ مینویسم و روی در یخچالم میچسبانم! چون در این مدت داستان کوتاه و شعر زیاد خواندهام، میخواهم یک بخش از شعر رسول یونان را برایتان بخوانم: فقط تاریکی میداند، ماه چقدر روشن است/ فقط خاک میداند، دستهای آب چقدر مهربان/ معنی دقیق نان را فقط آدم گرسنه میداند/ فقط من میدانم تو چقدر زیبایی.»
مرشد و مارگاریتا
در کنار این پیشنهادها راجع به ادبیات ایران میپرسم. «از ادبیات ایران اخیرا کتابی به اسم «پایان یک مرد» از فریبا کلهر خواندم که به نظرم جالب بود. فریبا کلهر در گذشته در ادبیات کودک و نوجوان قلم میزد و این کتاب، تجربه دلپذیری برای من بود.» در بین پیشنهادهایی که در این صفحه داشتهایم، کمتر کسی بوده که تا از او سوال نشده، پیشنهادی در ادبیات ایران داشته باشد. برای همین، نظر بابک حمیدیان را درباره ادبیات ایران و نوع نگرش آنها در سالهای اخیر میپرسم. «در ادبیات معاصر داستانی ایران، دو نفر هستند که نوع نگارششان را خیلی دوست دارم. یکی «مصطفی مستور» که سعی میکنم هرآنچه که از او چاپ میشود را بخوانم و یکی هم «جعفر مدرسصادقی». اگر تا به حال کتابی از این دو نخواندهاید، امروز حتما سری به کتابفروشی بزنید. راستی، این را هم به آخر این مطلب اضافه کنم که هر کس که «مرشد و مارگاریتا»ی میخائیل بولگاکف را نخوانده باشد، نصف عمرش بر فناست!»
موسیقی
«موسیقی که جدیدا به شدت وارد جزئیاتش شدهام و من را جذب کرده، موسیقی الکترونیک است. در این شاخه یک آرتیست ژاپنی به نام «آکیرا کوسه مورا» هست که به نظرم موسیقی حیرتآوری دارد.
موسیقی الکترونیک آنقدر سلیقه ای است که باید هر کسی آن را امتحان کند تا ببیند اصلا آن را دوست دارد یا نه. اما پیشنهاد میکنم کارهای این هنرمند ژاپنی را برای یک بار هم که شده گوش کنید.»
از او میخواهم یک پیشنهاد موسیقی فیلم از موزیسینهای ایرانی به ما بدهد و او بدون فکرکردن میگوید: «کارن همایونفر. معمولا موسیقی فیلم نمیخرم و اگر باشد گوش میکنم. اما حتما از طرف من بنویس که برای «جان ویلیامز» سر تعظیم فرود میآورم.»
بابک حمیدیان : دلتنگ خانه سینما هستم/دوست دارم بروم و با وزیر صحبت کنم
سینما – متن نوشت:
بابک حمیدیان می گوید:به عنوان یکی از بازیگران سینما و تلویزیون دوست دارم که صنف ما نظم داشته باشد و دلتنگ سروسامان پیدا کردن وضعیت بازیگران سینما و تئاتر هستم. همواره دوست داشتهام جایی باشد که بتواند من و هم صنفهایم را زیر یک چتر جمع و از ما حمایت کند. خانه سینما برای ما یک مامن بود؛ مثل خانه تئاتر که برای اعضایش یک مامن است. وقتی خانه سینما دایر بود، نسبت به الان که خانه سینما نداریم احساس بهتری داشتم. وقایعی که در خانه سینما اتفاق میافتاد، معمولاً برای ما پوشیده بود. من هم هیچ وقت سعی نکردم دخالت کنم. اتهاماتی که درباره خانه سینما شنیده ایم، چیزهایی است که مسئولان خانه آنها را رد میکنند.
خانه سینما تشکیل شده بود برای اینکه از اهالی سینما حمایتهای مادی و معنوی بکند. اینکه قرار بوده خانه سینمای ایران، وضعیت صنفی و رفاهی اهالی سینما را سامان ببخشد و به فکر بیمه و بازنشستگی شان باشد، یک انتظار رویایی است. خانه سینما در موقعیتهای مختلف، بن خرید کتاب و بن خرید از فروشگاههای شهروند را در اختیار آن دسته از هنرمندانی که بیش از بقیه نیاز داشتند، میگذاشت و برای امثال من، آرم طرح ترافیک میگرفت. در اندازه های کوچک، این کمکهای اندک را خانه سینما برای ما انجام داده است. اما به نظر من، وظیفه حمایت روحی، مالی و جانی یک هنرمند به عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. من چهار ماه پیش در جریان فیلمبرداری یک فیلم،از درخت افتادم و سه تا از مهره های کمرم و پایم شکست و از آن زمان تا به حال نتوانستهام کار کنم و خانه نشین هستم. خیلی دوست دارم که یک نفر به عیادت من بیاید و بگوید: «بابک حمیدیان! بازیگر حرفه ای سینما و تئاتر! از اینکه تو مجروح شده ای و چهار ماه است که بیکار هستی، ناراحتم. وظیفه ماست تا به تو سر بزنیم و از حال و احوالت باخبر باشیم.»
در بعضی کشورها که هنر معاصر را به صورت فعال پیگیری میکنند، مثل آلمان و ایتالیا، آزادی اندیشه برای هنرمندان وجود دارد و فضا برای انتقاد کردن و حتی فریاد زدن فراهم است. البته من به صورت کلان به مساله نگاه میکنم و از دیدگاه من، هنر فقر سینما نیست. ما سال گذشته برای نشر کتاب هم مساله داشتیم. برای حل مشکلاتی که هنرمندان کشور با آنها درگیر هستند، من وزارت ارشاد را مسئول میدانم؛ چون تمام هنرمندان کشور ما، تحت لوای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با در نظر گرفتن قوانین این وزارتخانه کار میکنند. بنابراین من احساس نیاز بیشتری به حضور و بودن مسئولان این وزارتخانه در بین هنرمندان میکنم.
زیاد اتفاق میافتد که وزیر ارشاد در لوکیشنهای فیلمبرداری فیلمهای سینمایی حاضر شود. این جور وقتها من دوست دارم بروم و از نزدیک با وزیر صحبت کنم و او را در جریان مشکلاتم قرار بدهم،اما آنقدر آدم دوروبر وزیر هست که من نمیتوانم بروم جلو و با وزیر ارشاد سرزمینم حرف بزنم. دریافت حس حمایت از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد برای یک هنرمند، حس خیلی خوبی است من دلتنگ خانه سینما هستم، ولی ترجیح میدهم اگر خانه بخواهد دوباره بازگشایی شود، جایی باشد که ما بتوانیم به بودنش دلگرم باشیم، جایی که به معنای واقعی کلمه فریادرس ما باشد. نمیخواهم وارد موضعگیری های سیاسی بشوم و طرفین دعوا را متهم کنم. به خانه سینما اتهاماتی وارد شده که من نمیدانم مسئولان چطو میتوانند پاسخگوی آن باشند یا اینکه اصلاً نمیتوانند از پس پاسخگویی به این ابهامات بربیایند یا نه. خانه سینما، هم قصور کرده و هم بیتقصیر است راس هرم باید واکاوی بشود که این راس، وزارت ارشاد است. وزارت ارشاد باید از هنرمندان حمایت روحی، روانی و مالی کند.