// ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۳

به اشکت آبیاری میکنی گلهای قالی را …

بهاری میکنی حال و هوای این حوالی را

نگاهم خاطرت باشد ‘ غرورم را به یاد آور
اگر روزی شکستی بی خبر ظرف سفالی را…

شلوغی های اینجا بابت عطر برنجش نیست…
تو رونق داده ای با گیسوانت فصل شالی را

نبوسیدی مرا یک سال و اندی روز و این شاعر
نمی فهمید قبل از بوسه هایت قحطسالی را…

نزن لبخند وقتی روی لب های تو حساسم
بیا مسدود کن راه گناه احتمالی را …

جوان بودم که پرسیدی:کسی را زیر سر داری؟
سری دادم تکان ‘ گفتم که : رویا نونهالی را

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

دیدگاه ها  ۳

  1. Alireza z.i | ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۷ | لینک
    شعر از خودتونه ؟
    خیلی زیبا بود.
    مخصوصا آخرش 
     سری دادم تکان ، گفتم :« رویای نونهالی را»
    • | ۱ شهریور ۹۶، ۱۲:۵۶
      ممنون از نظرتون
  2. امیر + | ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۵ | لینک
    سلام. 
    دنبال شدید.
    چه شعر قشنگی!
  3. تنها ... | ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۲۷ | لینک
    بسیارعالی