// ۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۵:۵۸
یک هفته و چند چهره؛ جنونِ سرباز و حجابِ دُرسا

محسن افشانی یا (جنجال هفته)
امیر تتلو، مهدی طارمی و محسن افشانی؛ تریلوژی ویرانگر هفته های گذشته فضای جامعه ایران با خودش چیزهای زیادی برای درک و دریافت آن چه که زیر پوست ایرانشهر می گذرد، دارد. به هر حال واقعیت جامعه همین است که این ها مشتری دارند و بدتر این که بخش هایی از وجود همه ی ما منفعت طلبی، جنون این سه نفر با هم دارند. تعارف که نداریم بیشتر از آن که به یکی مثل  پرفسور سمیعی شبیه باشیم، با تتلو، طارمی و افشانی قرابت داریم. ازهمین جهت هم هست که آن ها را تحت توجه قرار می دهیم و در زندگی هایمان حداقل به شکل انتزاعی و ذهنی سهیم شان می کنیم.

افشانی به قصد تفریح یا تماشای بازی پرسپولیس یا هر چیز دیگری به امارات می رود . کشوری که یکی از نمادهای خوشگذرانی است. او با در حاشیه قرار دادن نام خودش کنار نام پرسپولیس در تیتر افکار عمومی قرار می گیرد. تا این جای کار را که مو لای درزش نمی رود! اما مشکل از جایی شروع می شود که ذهنیت شهرت طلب امثال او آن قدر بالغ نیست که راه و رسم ماندگاری را بداند. اگر طارمی با یک میلیارد تومن اعتبارش را معامله می کند، افشانی جور دیگری بند را به آب می دهد! اصلا دخلی هم به آن استوری ندارد که از اساس و صحت و سقمش هیچ خبری نداریم. بلکه این نوشته ناظر به کلیت رفتار افشانی است.
 
یک هفته و چند چهره؛ جنونِ سرباز و حجابِ دُرسا 
 چه بسی خیلی از آن هایی که آن استوری را باور کرده اند و یا حتی نکرده اند با اصل داستان منافاتی نداشته باشند. در واقع این حق را به افشانی می دهند که سبک زندگی خودش را داشته باشد. شهرت طلبی و منفعت طلبی حتی جنون، در همه ی ما هست و در وجود طارمی و افشانی و تتلو هم به همچنین. اما جالب این جاست که این خصایص مسبب فشار افکار عمومی به امثال افشانی نیست. آن خصیصه ای که سال هاست جامعه ایرانی را عذاب می دهد و افکار عمومی تحملش نمی کند «ریا کاری» است. شما فرصت طلب باش به اسم زرنگی توجیه اش می کنند. جنون داشته باش می گذارند پای فشار زندگی، اما ریا کاری هیچ مدلی تحمل نمی شود. در واقع اگر افشانی مواضع آن طرفی نداشته باشد و این طرفی زندگی کند، کسی کاری به کارش ندارد و اگر طارمی چهره ی موجه نگیرد و مظلوم نمایی نکند و یک میلیارد به جیب بزند، اتفاقا همه می گویند نوش جانش! و صد البته اگر تتلو روی ناو نرود، کسی گیر خالکوبی هایش نخواهد بود، چه بسی تشویقش هم می کنند. مساله این جاست که امثال افشانی پس از واقعه هم یا درک نمی کنند یا نمی خواهند درک کنند که ریشه محبوبیت یکی مثل علی کریمی در یکنواختی رفتارش است و ریشه عدم محبوبیت امثال او در تناقض و ریا کاری است، وگرنه که خیلی ها دبی می روند و خیلی ها هم...
سرباز ضارب کَلاک یا (جنون هفته)
سربازی در پادگان کَلاک فرمانده اش را کشت و بعد خودش را. اتفاقی که اولین نیست و آخرین هم نخواهد بود. سربازی در این جا از یک فرصت تبدیل به یک مساله شده که قاطبه مردم در پذیرش آن مشکل دارند. نیازی به شاهد و مثال نیست، اما خب خیلی از جوان ها ادامه تحصیل می دهند که صرفا دیرتر گذرشان به پادگان بیفتد یا اصلا اگر خدا خواست امریه بگیرند. خیلی ها به دنبال معافیت های عجیب و غریب می روند و اصلا همین بازار معافیت کاسبی کلانی دارد. همین فوتبالیست ها را ببینید انواع ترفندها را برای گذراندن یک سربازی راحت تر به کار می بندند و خلاصه که از قضا سرکنگبین صفرا فزوده.

 دوران خدمت سربازی را  در سیستان و بلوچستان و در زمانه ای که عبدالمالک ریگی آن جا حضور داشت، تجربه کرده ام . چیزهایی را دیده ام و دیده ایم که تصویر واقعی تری از فضای این دوساله ی سابقا اجباری به دست می دهد. واقعیت های جاری این است که چکونگی و کیفیت خدمت سربازی در برخی از مواقع(نه همیشه) تا حد زیادی به این وابسته است که شما تا چه اندازه ای صاحب موقعیت باشید. این سرخوردگی برای برخی ها از همان گام اول و تعیین یگان خدمتی به چشم می آید. یعنی بعضا هر که کمی تلاش های خاص داشته باشد، سربازی راحت تری خواهد داشت.
 
یک هفته و چند چهره؛ جنونِ سرباز و حجابِ دُرسا 
مساله بعدی حسی از اتلاف وقت است که در پادگان ها جاری است؛ یعنی نهایت کاردانی و کاربلدی برخی پادگان ها این است که سرباز مکانیک را در قسمت مکانیکی به کار می گیرند و یا نانوا را پای تنور می گذارد. هیچ فن و حرفه و هنری در محیط متکثر سرباز خانه دست به دست نمی شود. از همین رو این دو سال را کسی فرصتی برای یادگیری نمی داند و حسی از اتلاف وقت شیوع پیدا می کند، بدتر این که چون درآمدی هم برای این دوسال تعریف نشده، این حس تبدیل به یک باورهم می شود. گفتیم محیط متکثر و از سرباز خانه ها باید تصاویری زمخت تر از مستندها و فیلم های سینمایی بدانیم. واقعیت امر این است که ناگهان افرادی با فرهنگ های مختلف، کنار هم قرار می گیرند. بسته ی ناهمگون و غریبی که چون عصبیت  در آن جاری است، مستعد انواع ناملایمات هم هست. در واقع از فضاهای رسمی که فاصله بگیریم، در سربازخانه ها واقعیت هایی جاری است که اصلا شیک و گفتنی نیست.

این ها همه را گفتیم نه که توجیه کنیم اقدام جنون آمیز آن سرباز را، برای آن بی گناهانی که جان باختند و آن هایی که مجروح شده اند، ناراحتیم. اما می دانیم که می شود با تدبیر مسئولان، از سربازی باور دیگری در ذهن ها بسازند که جوان ها برای ورود به آن اشتیاق و عجله داشته باشند.
دُرسا درخشانی یا (چالش هفته)
دُرسا درخشانی شطرنج باز ایرانی از تیم ملی جدا شده و به بارسلونا رفته. او پیش از این و بنا به گفته ی خودش در مسابقات بسیاری بدون حجاب اسلامی شرکت می کرده و به تازگی هم که علنا کشف حجاب کرده و صد البته که مساله اساسی و حساسیت برانگیز در مورد خانم درخشانی هم همین مساله «حجاب» است. این که چند سالگی کلاس اول را تمام کرده و یا این که فدراسیون شطرنج چه منفعتی از کنار رسانه ای کردن این داستان کسب کرده و یا می کند، در وهله ی اول اهمیت خاصی ندارد. کما این که شطرنج هم ورزش فراگیر و همه پسندی نیست و دُرسا درخشانی هم شاهکار خاصی انجام نداده بود که گمان کنیم که بود و نبودش عمومیت جامعه ی ایرانی را تحت تاثیر قرار داده. مراد کم ارزش کردن شان و جایگاه ورزشی درخشانی نیست. مقصودم بیشتر این است که نبود درخشانی برای اذهان عمومی خسران بزرگی نیست. آن ها اگر نسبت به این ماجرا سمپات رفتار می کنند، فقط و فقط به خاطر حجاب است.

پیشتر نمونه های مشابهی هم داشتیم که برای افکار عمومی تبدیل به مساله شده. مثل قضیه ی نیلوفر اردلان که اجازه ی شوهرش را برای خروج از کشور نداشت و از همراهی با تیم فوتسال باز ماند. یا حتی خارج از حوزه ورزش در میان سینماگران هم به کرات افکار عمومی با مسائلی این چنین دچار چالش شده و دسته بندی ها در مدح ونکوهش ماجرا موج به راه انداخته. مثل: پوشش لیلا حاتمی در فلان جشنواره یا فاطمه معتمد آریا و دیگران که بعضا کم حجابی و بی حجابی و لمس نامحرم برای جامعه تبدیل به مساله شده است.
 
 
یک هفته و چند چهره؛ جنونِ سرباز و حجابِ دُرسا
در واقع این نمونه ها فرصت های رسانه ای هستند که درونیات خانواه های ایرانی را افشا می کنند. همان چیزی که در سطحی دیگر در رسانه ای مثل اینستاگرام قابل مشاهده است. رسانه های رسمی چیزهای دیگری را نشان می دهند و در تلویزیون حتی رستنگاه موی زنان مساله ی غامضی شده است و در فضای غیر رسمی بعضا خبرهای دیگری است. یک سو عده ای از مردم قرار دارند که نسبت به مساله ی حجاب راحت گیر هستند و حتی کسی مثل مسیح علی نژاد از همین پتانسیل سواستفاده می کند و یک سوی دیگر مردمی هستند که وفادار به تعلقات مذهبی شان مانده اند. در این بین گروه لاغری (از لحاظ کمی) هم هستند که در میانه قدم می زنند؛ همان ها که جلوه ای مدرن از اسلام  و حجاب را به نمایش می گذارند و در بستر حجاب دست به خلاقیت می زنند. این ها اما تعدادشان کم است و دسته ی مردد های بی حجاب و تردید کرده های آن وری بیشتر هستند.

به نظر برای حل این داستان به چیزهایی بیشتر از بَنِر و توصیه و نصیحت نیاز داریم و سازمان یافته تر و ظریف تر و منعطف تر شاید بشود آن دسته ی لاغر را فربه تر کرد.قاعدتا دُرسا درخشانی هم که از یادها برود این مساله با نام دیگری چند وقت دیگر پررنگ خواهد شد. چون مساله ای مغشوش و نامفهوم است و روز به روز در ذهن ایرانی به شکلی متناقض تر رشد می کند. از همه ی این ها که بگذریم با هر متر و معیاری حجاب یک قانون است، چه کسی می تواند قانون شکنی را تایید کند؟
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.