میگویند که شبها در خیابانهای ونیز همراه با یوزپلنگهای دستآموز خود با بدنی برهنه و تنها با یک شنل از پوست خز قدم میزد: لوییزا کاساتی زنی نامتعارف و پیشرو بود.
در آوریل ۱۹۱۷، سه سال پس از آغاز جنگ جهانی اول، پابلو پیکاسو به ضیافت شامی در رم دعوت شد که لوییزا کاساتی ثروتمند میزبان آن بود. جودیت ماکرل، زندگینامهنویس، در کتاب تازه خود مینویسد: "این یک تضاد مضحک در مقایسه با پاریس شوک زده بود که پیکاسو به تازگی آن را ترک کرده بود و تصاویر آن مهمانی تا آخر عمر در ذهن پیکاسو باقی ماند. چهل سال بعد او هنوز میتوانست پادوهایی را در جامه قرن هجدهمی به خاطر آورد که تراشههای مس در آتش سالن ناهارخوری میانداختند تا رنگ شعلهها را سبز کنند، و همچنین مار عظیم بوا که روی فرشی از پوست خرس قطبی چنبره زده بود ... اما بالاتر از همه چیز ظاهر چشمگیر خود لوییزا بود که لباس مروارید دوزی شده با یقههای الیزابتی پوشیده بود و تا بالای ناف او باز بود."
این پرتره کاساتی را یکی از عشاق او به نام آگوستوس جان در سال ۱۹۱۹ کشیده است
لوییزا کاساتی که در سال ۱۸۸۱ در میلان متولد و در پانزده سالگی یتیم شده بود، شخصیتی افسانهای درست به مانند لباسهای پر نقش و نگارش بود. او که به شکل بیمارگونهای خجالتی بود به اندازه یک باغ وحش حیوان دستآموز داشت؛ یک مار بوا که دور گردنش میانداخت، طاووسهای سفید که تربیت شده بودند روی هره پنجره بنشینند و تعدادی پرنده سفید که به رنگهای مختلف رنگآمیزی شده بودند تا با مهمانیهای کاساتی جور باشند.
او طراح لباس باله روس را استخدام کرده بود تا لباسهایی هر چه عجیبتر برای او طراحی کنند که قابلتوجهترین آنها از لامپهای خیلی کوچک درست شده بود که با اتصال کوتاه به او شوک الکتریکی میدادند، تا حدی که او مجبور میشد پشتک بزند. لوییزا شیفته جادو بود، همیشه یک توپ شیشهای به همراه داشت و علاقمند به جمع کردن مجسمههای مومی خودش بود؛ یکی از این مجسمهها که به اندازه واقعی ساخته شده بود کلاهگیسی بافته شده از موهای خود او داشت. وقتی لوییزا میزبان شام بود، مجسمه را کنار خودش در زیر نور کمسوی شمع مینشاند و مهمانهایش به سختی میتوانستند تشخیص دهند که لوییزای واقعی کدام است.
این طرح را لئون باکست، طراح لباس باله روس، در سال ۱۹۱۲ از چهره لوییزا کاساتی کشیده است
ویژگیهای فیزیکی لوییزا کاساتی نیز به چشمگیر بودن ظاهر او کمک میکرد. قد بلندی داشت و سر کوچک او با چشمهایی درشت خودنمایی میکرد. صورتش را پودر سفید میزد و موهایش را طوری رنگ میکرد که شبیه شعله آتش به نظر برسند. به گفته جودیت ماکرل "معاصران کاساتی نمیتوانستند تصمیم بگیرند که آیا او یک خونآشام، پرندهای بهشتی، یک الهه یا یک دیوانه عادی است."
منش هنرمندانه
با این همه کاساتی صرفا یک ثروتمند عجیب و پرزرق و برق نبود. جودیت ماکرل، زندگینامهنویس لوییزا کاساتی، میگوید که مهمانیهای او و لباسهایی که میپوشید اجراهایی بودند که او سعی داشت در آنها "یک اثر زنده هنری" باشد. خانم ماکرل میگوید: "کاساتی هم از لحاظ هنری که میپسندید و هم آن گونه که خود را نمایش میداد، در پایان دوران انحطاط عصر طلایی و آغاز مدرنیسم قرار داشت."
ازرا پاوند، شاعر آمریکایی، طاووسهای کاساتی را در یکی از شعرهای خود جاودانه کرده و لوییزا را به عنوان "نسخه سورئالیست مدوسا" توصیف کرده است.
لباس الکتریکی لوییزا نیز خودش یک اثر هنری بود: لامپهایی نصب شده بر سر صدها تیر که بر سطح یک جوشن نقرهای دوخته شده بودند و با استقبال از تکنولوژی مدرن قرار بود نشانهای از حمایت کاساتی از جنبش فوتوریست باشد. فوتوریستها گروهی از هنرمندان در اوایل قرن بیستم بودند که از ماشینی شدن در عصر مدرن استقبال میکردند.
وقتی کاساتی در سال ۱۹۲۲ این لباس را با طراحی لئون باکست، طرح لباس باله روس، به تن کرد روزنامهها نوشتند که ٬٬او شبهای ونیز را برده خود کرده است
هنگامی که کاساتی تلاش میکرد تا با لباسهایش اثر هنری خلق کند، خودش الهامبخش نقاشها و مجسمهسازها هم به عنوان سوژه و هم به عنوان یک هنردوست بود. فیلیپو تومازو مارینتی، رهبر جنبش فوتوریست، به نقش مهم کاساتی در زنده نگه داشتن این جنبش آوانگارد در در طول جنگ جهانی اول اشاره کرده است. همچنین جیوانی بولدینی که پرتره بسیاری از شخصیتهای مشهور از جمله جوزپه وردی موسیقیدان را کشیده است، در سال ۱۹۰۹ از پرتره لوییزا کاساتی در سالن پاریس رونمایی کرد و مورد تحسین روزنامه فیگارو قرار گرفت.
اما در کنار این شهرت در مجامع هنری و ادبی، کاساتی پیوندی ناگسستنی با صفحههای غیبت از مشاهیر در روزنامههای عامهپسند داشت. جودیت ماکرل میگوید: "با وجود غیرعقلانی بودن بعضی از رفتارهایش و تجمل و زرق و برق بیمعنا و افراطی او، چیزی که در مورد کاساتی دوست دارم آن است که کارهایش به هیچ وجه هرزه نبود. میل خالص او تنها تبدیل شدن به یک اثر هنری بود."
با این همه به گفته خانم ماکرل "کاساتی شهرت را دوست داشت که به نوعی مانند اکسیژن برای پروژههای او بود. او به مخاطب نیاز داشت و به این موضوع مانند یک بازیگر یا یک کارگردان تئاتر نگاه میکرد، نه صرفا به وسیلهای برای مشهور شدن." شایعههایی که در مورد او وجود داشت، جایگاهش را به عنوان یک دوستدار و حامی هنر ارتقا میداد. جودیت ماکرل میگوید: "اگر هنرمندی نقاشی او را میکشید، یا خود کاساتی اثر یک هنرمند را میخرید، این واقعا به آن هنرمند پرستیژ میداد."
پرترهای که جیوانی بولدینی در سال ۱۹۰۸ از کاساتی کشیده است
سوژه غیبت مردم
خود لوییزا کاساتی تلاشی نمیکرد تا شایعههایی را که در موردش نقل میشد تصحیح کند. انگار که خودش نیز به فضای پرابهام اطرافش علاقه داشت. مردم میگفتند که او شبها در خیابانهای ونیز همراه با یوزپلنگهای دستآموز خود با بدنی برهنه و تنها با یک شنل از پوست خز قدم میزند و همچنین شایعه بود که تعداد زیادی از خدمتکارانش به خاطر رنگ کردن بدنشان با رنگ طلایی سمی جان باختهاند. به گفته خانم جودیت، مهمترین دلیلی که کاساتی این شایعهها را تکذیب نمیکرد آن بود که میخواست هر چیزی درباره او "عنصری از غافلگیری داشته باشد."مارینتی، رهبر جنبش فوتوریست، نیز از کاساتی با عنوان "جنگجویی در مقابله با میانمایگی" نام برده است.
آخرین حضور کاساتی در باله بامون پاریس در سال ۱۹۳۵ بود که با لباس امپراتریس الیزابت اتریش ظاهر شد
به گفته جودیت ماکرل چیزی که لوییزا کاساتی را برای مطالعه جالب توجه میکند "تغییر جامعه در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است که زنان از روزنههایی که باز شده بود برای فعالیتهای خارقالعاده استفاده میکردند."
خانم ماکرل میگوید که میتوان کاساتی را با همتای معاصر او لیدی گاگا مقایسه کرد که او نیز با "تغییر فوقالعاده در ظاهر، لباس و آرایش با خلق یک پرسونا بر مشکل خجالت خود غلبه کرده است."
پرترهای از لوییزا کاساتی که در سال ۱۹۰۶ شش سال پس از ازدواج او با مارکی کامیلو کاساتی استامپا دی سونچینو کشیده شده است - آنها در سال ۱۹۱۴ از هم جدا شدند
رویدادهای تاریخی سالهای ۱۹۳۰ و بحران اقتصادی که به دنبال سقوط سهامهای والاستریت همه دنیا را تحت تاثیر قرار داد، لوییزا کاساتی را هم مانند بسیاری از ثروتمندان آن زمان ورشکسته کرد. او مجبور شد که به خاطر بدهی چند ده میلیون پوندی، همه داراییهایش را بفروشد و به یک آپارتمان یک خوابه در لندن نقل مکان کند.
لوییزا کاساتی در سال ۱۹۵۷ در سن ۷۶ سالگی به خاطر سکته قلبی درگذشت، اما پس از مرگش نیز تاثیر گذار باقی ماند. ویوین لی و اینگرید برگمان هر دو نقشهایی بر اساس شخصیت او بازی کردهاند و طراحان مد از او الهام گرفتهاند.