نقش موسیقی در زندگی افراد آسیب دیده
یادگیری موسیقی این روزها بیش از هر دوره دیگری محبوبیت یافته است. از والدینی که قصد دارند کودکان شان هنری را بیاموزند تا جوانانی که پس از گذر از سد کنکور و ورود به دانشگاه می خواهند مهارتی جدید را به دست آورند، بسیارند افرادی که در اتاق انتظار آموزشگاه های موسیقی در نوبت کلاس سی دقیقه ای شان نشسته اند تا زمان آن فرا برسد. اینک، روانشناسی نشان داده است که می توان از موسیقی برای التیام آسیب های روانشناختی نیز استفاده کرد؛ چگونه؟
«اینت سوارت»، پژوهشگری از دانشگاه «نورث وست» در آفریقای جنوبی در مقاله خود نشان می دهد که چگونه وارد کردن آموخته های روانشناسی به آموزش موسیقی می تواند منفعت آفرین باشد؛ به خصوص در آموزش به هنرجویانی که حادثه تلخی را تجربه کرده اند.
آموزش موسیقی چالشی است برای هنرجویان و مربیان که با درک این عامل که بر رشد و عملکردهای مغزی تاثیر می گذارد، به رویارویی با آن کمک می کند. یافته های جدیدی که در Muziuki، ژورنال پژوهش های موسیقی در آفریقا منتشر شده است، نشان می دهند که آموزش موسیقی به مربیان یاری می دهد تا قابلیت های نهفته شاگردان خود را به شکوفایی برسانند و بفهمند که چگونه می توان از آموزش موسیقی برای کاهش آلام افراد استفاده کرد.
پژوهش های عصب شناسی مشخص کرده اند که نیمکره راست مغز، که بخش های اولیه رشد «خود» و هویت در آن اتفاق می افتند، بزرگ ترین قسمت معنای هیجانی موسیقی را شکل می دهد. نیمکره راست مغز که بسیار تلقین پذیر است، جایی نیز هست که حوادث رخ داده در دوران اولیه زندگی فرد روی آن تاثیر می گذارند.
به این ترتیب، آموزش دهندگان باید نقش موسیقی را در زندگی فرد در نظر بگیرند و از آن به نفع خود در، راهبردهای آموزشی شان استفاده کنند. به گفته «سوارت» در تحلیل شرایط هنرجویانی که حادثه تلخی را تجربه کرده اند، به شکل خاص تری، مهم است بررسی شود که موسیقی چه نقشی را در زندگی این افراد ایفا می کند، چه چیزی، انگیزه بهتری را در آنها به وجود می آورد و به چه طریقی ممکن است اهداف و دلایل آنها برای آموختن موسیقی با انتظارات آموزگارشان متفاوت باشد.
حافظه موسیقی از طریق مسیرهای عصبی بسیاری به دست می آید و ارزیابی می شود، پردازش اطلاعات، اما مربوط به بخش هایی از مغز است که در پردازش خاطرات مربوط به ترس ها نیز نقش دارند. مثل آمیگدال و هیپوکامپ، نورون هایی که هم زمان فعال می شوند با همدیگر ارتباط برقرار می کنند و محتمل است به همراه حافظه مربوطه پاسخ دهند. این روند، در به خاطر سپردن موسیقی اهمیت دارد و نیز ملزوماتی را به وجود می آورد تا بتوان تجربه و خاطرات ترس را از تجربه یادگیری و اجرای موسیقی جدا کرد.
«سوارت» اشاره می کند که برای کاهش احتمال رخداد ناتوان شدن فرد در نتیجه الگوهای وحشت زدگی روی صحنه (fright stage) در هنرجویانی که تجربه ضربه روحی داشته اند، باید اجرای موسیقی در ذهن فرد با انتظارات مثبت و تجربه های خوب تداعی شود. این هنرجویان می توانند از تمرین و اجرای هنر خود در محیط هایی که به آنها احساس امنیت می دهد، پیش از نواختن در کنسرت ها یا مسابقات نفع ببرند.
«اینت سوارت» می گوید: «موسیقی قدرت این را دارد که تجربیاتی را برای هنرجویان آسیب دیده فراهم کند که بار تسکینی و درمانی دارند. البته این اثر، محدود به این هنرجویان نیست و نیز تنها نفعی نیست که این گروه از آموختن موسیقی به دست می آورند اما باید توجه داشت که ایجاد تغییرات نورونی نیازمند زمان و نظم است، همان طور که مدل های رفتاری انسان نشان می دهند که فعالیت و رشد انسانی در خلأ اتفاق نمی افتد. زمان آن فرا رسیده است که این روش تبدیل به سنتی اجتماعی شود.
منبع: ماهنامه سپیده دانایی