// ۲۰ مهر ۹۶ ، ۲۲:۱۵

مجله مهرگان نو: موسیقی خیابانی، هنری که در خیابان های شهر به دور از هرگونه مناسبات قانونی و چارچوبی ارائه می شود و نزدیک ترین ارتباط را با مردم کوچه و بازار دارد، می تواند احوالات شهر و نگاه مردم را در دوره های مختلف بیان کرده و تحلیل کند. این که این نوع موسیقی مورد تایید یا رد شود، در ماهیت این هنر تغییری ایجاد نمی کند.
 
وقتی که در شهر این روزها تا این حد در مراودات و تعاملات مردم شریک شده است، نمی توان اتفاق ها و دغدغه های مردم ساکن در آن را شخصی دانست و بی توجه از کنار رویدادهای خیابان گذشت. گاهی نگاه های شعارگونه به اتفاق های شهری و خیابانی ممکن است ما را از ریشه و حقیقت آن اتفاق دور کند. پس لازمه شناخت و تحلیل هر اتفاقی در شهر و خیابان، مطالعه دقیق ریشه های آن اتفاق در گذشته و باور مردم آن منطقه است که تکامل یافته و باور، فرهنگ، شهر، خیابان و زندگی های امروزی را شکل داده است.

پژوهشگران بسیاری در مورد موسیقی تحقیقات جامع و کاملی ارائه داده اند، اما در ایران به دلایل مختلف، موسیقی خیابانی مورد توجه شان قرار نگرفته است؛ این می تواند به خاطر جدی نگرفتن این نوع هنر باشد.
 
 
 
اما همان طور که بیان شد هر رویدادی در خیابان های شهر، امروز بحثی جامعه شناسانه و عمیق را می طلبد که بدانیم خاستگاه و دلیل پیداش آن رویداد چیست، به کجا می رود و چه تحولی در احوالات مردم ایجاد می کند. در این رابطه به سراغ مورخ موسیقی معاصر ایران، منتقد و پژوهشگر موسیقی رفتیم. میرعلیرضا میرعلینقی نگاهی متفاوت به خیابان و هنر خیابانی دارد که در این گفت و گو می خوانید.

به عنوان شروع بحث، می توانید تعریفی از خاستگاه و پیدایش موسیقی خیابانی ارائه دهید؟

ما پدیدآورنده اکثر چیزهایی که از آن ها حرف می زنیم، نیستیم و از جایی الگوبرداری می کنیم. غالبا الگوهای ما یا از غرب است یا فرهنگ هایی که آن ها نیز از غرب تاثیر پذیرفته اند، مثل ترکیه.
 
اکثرا این الگوبرداری ها دلخواه و بدون مطالعه است. وقتی که از آن استفاده کردیم و خوب شیره آن را کشیدیم، تازه می خواهیم برای آن تعریفی بیاوریم. مثلا در همین ساخت و سازهای شهری بارها شاهد احداث برج در کوچه هایی بودیم که فکر نکردیم این کوچه در دهه های گذشته مال رو بوده و هنوز به همان شکل باقی مانده است و ظرفیت خروج ماشین های خارج شده از برج را ندارد. دقیقا بعد از الگوبرداری، دنبال تعریف و ماهیت برای چیزی هستیم که وارد فرهنگ مان کرده ایم.
 
نه شبیه جهان پیشرفته عمل می کنیم که الگوها را خودش می سازد. و توسعه می دهد، نه مثل کشورهای درحال توسعه واقعی که در الگوبرداری ها، اول فرهنگ خودشان را به طور کامل می شناسند و قبل از این که وقت، انرژی انسانی و اقتصادی صرف آن کنند، الگوی گرفته شده را با دقت مطالعه کرده و سپس آن را پیاده می کنند. در تمام طول تاریخ معاصر این سرزمین، الگوهای مصرف مان هم همین شکل بوده است.

پس از انقلاب عده ای تندرو، سازها را نابود کردند و در سه دهه 60، 70 و اوایل 80، موسیقی خیابانی که هیچ، موسیقی رسمی هم به طور کامل نداشتیم. چه اتفاقی افتاده است که الان عده ای در جای جای شهر مشغول ساز زدن هستند؟ آیا این نیاز دوران ما بوده است؟ اگر بوده، چطور توانستیم بدون این نیاز زندگی کنیم؟
 
 نگاه منفی به خیابان و هنرخیابانی در ایران
 
مثلا در آمریکای لاتین، اگر موسیقی را از خیابان بگیریم، مردم آن کشورها یا شورش می کنند یا اگر نتوانند شورش کنند، افسرده خواهند شد، اما اینجا همه چیز به تبع نیازی که حتی معلوم نیست نیاز هست یا نه، مدتی به وجود می آید، اوج می گیرد و ناگهان نابود می شود. چیزی که ما امروزه در خیابان ها می بینیم، موسیقی ای است که در خیابان اجرا می شود؛ چون موسیقی خیابانی تعریفش هرچه باشد، برای ما نیست؛ چرا که خود خیابان برای ما فرهنگ جدیدی است که از زمان شهرسازی مدرن در دوره پهلوی اول احداث شده است. ما تا قبل از آن شارع و معبر داشتیم و کل شهر حالت کوچه باغ داشته است.

مفهوم خیابان به معنای عبور از ساختار زندگی سنتی مردم محله، معبر، گذر، مناسبات کاسب، رهگذر و لوطی ها و رسیدن به تعریفی جدید است. موسیقی ای که در این دوره ایجاد شده، موسیقی خیابانی ای نبوده که آن سال ها در کشورهای دیگر وجود داشته است.

شما می گویید در آن سال ها موسیقی خیابانی در کشورهای دیگر وجود داشته است و ما دائما در حال الگوبرداری بوده ایم. چرا در زمانی که خیابان ها به وجود آمد، موسیقی خیابانی را الگوبرداری نکردیم؟

در ایران به دلیل وجود اکثریت قشر متشرع و آدم های تابع آن ها، موسیقی نفی شده است. همیشه این حس نفی موسیقی در اکثر مردم بوده، مگر زمانی که موسیقی را به عنوان تفریح و سرگرمی نگاه کنند، نه به صورت جدی. در کشورهایی موسیقی خیابانی شکل می گرد که موسیقی در ذهن مردم مشروعیت و محبوبیت داشته باشد.
 
فرض کنید در کشورهای اسلامی که بقاع متبرکه دارند، چه بخواهیم چه نخواهیم، موسیقی امری نیست که به آن توجه شود. در کنار این صحبت، ما تعریف خیابان را داریم که صرفا به معنای احداث خیابان نیست، به معنای روحی از زندگی است که خیابان آن را تعریف می کند و آن روح، مشارکت و تعامل مردم است. در جوامع سنتی مشارکت مردم بیشتر در مراسم آیینی و مراسمی مانند عزاداری، سور و ولیمه بوده و حتی خانه ها نیز شبیه سلولی بوده که با اندرونی، بیرونی و هشتی ها حریم گذاری می شده است.

ما با احداث خیابان ها، از جامعه مدرن الگوبرداری کردیم. در جامعه مدرن هم هسته تنهایی فرد از خانواده، به خود فرد منتقل می شود، ولی این فرد در نهادهایی به نام نهادهای مشارکتی فعالیت می کند که این نهادها مربوط به زمان کار و زمان استراحت نیست؛ حد فاصل این دو است و ساختار قدرت، در این نهادها دخالتی ندارد. وقتی این نهادها به وجود بیاید، حوزه مردم در بیرون از خانه و محل کار تعریف می شود. زمانی که این نهادهای مشارکتی به درستی تعریف و امنیت حضور شهروند در آن حفظ شود و اقتصاد آن بیرون از بحث رانت شکل بگیرد، مردم می توانند با سرمایه های خرد خود کسب و کارشان را راه بیندازند و امکان فرهنگ سازی به طور خود جوش ایجاد می شود، نه به صورت دیکته از بالا.
 
 نگاه منفی به خیابان و هنرخیابانی در ایران
 
آن وقت می توانیم شاهد باشیم که موسیقی هم به عنوان زبیاترین عملکرد این نهادها تعریف شود و موسیقی خیابانی به وجود بیاید؛ نهادهایی که اگر نیروی بازدارنده نباشد، خودش ایجاد می شود. پس با توجه به حریمی که در فرهنگ مردم این کشور از آن حرف زدیم، نمی توان توقع مشارکت مردم در خیابان ها و به تبع آن پذیرش هنرهای خیابانی، موسیقی و تعاملات این چنینی را داشت.

تعریف خیابان در باور مردم امروزی چگونه است؟

در فرهنگ هایی دیده می شود که خیابان تعریفی مدون، مشخص و حتی محترمی دارد، اما در فرهنگ ایرانی و به ویژه زبان فارسی معاصر، خیابان بار منفی زیادی دارد. خود من به عنوان روزنامه نگاری که وسواس زیادی در استفاده از کلمات دارم، وقتی که بخواهم از چیزی که بار منفی، ناامنی و بی فرهنگی دارد، یاد کنم، صفت خیابانی را به کار می برم. در بطن ساختار، فرهنگ و کاراکتر جامعه ایرانی هم همیشه لفظ خیابان احساس خوشی ندارد؛ مدام فرد ایرانی در هر دوره ای به یک نحوی، در خیابان مورد ناامنی، بی حرمتی، تعرض و از دست دادن جان و مالش بوده است، جز در دوره هایی بسیار کوتاه مثل لاله زار سال های 1320 تا حدود 1340.
 
حتی در دوره هایی که دوره امنیت حساب می شده است، خیابان شاهد انجام فعالیت هایی بوده که مردم در خانه ها و محل کار امکان انجامش را نداشتند. پس جز دوره های محدود و کوتاه، خیابان برای فرد ایرانی معنی امنیت و احترام نداشته که بخواهند فرهنگ شان را هم در آن اعمال کنند. وقتی در خیابان چیزی را عرضه می کنند، ممکن است مردم به خاطر حس  نزدیکی و صمیمیتی که دارد، جذب آن شوند اما ناخودآگاه سعی می کنند از آن ها دوری کنند و نگاه شان به رویداد خیابانی، نگاه قابل قبولی نیست و این ناشی از تعریفی می شود که از خیابان در ذهن ما جا گرفته است.
 
نگاه منفی به خیابان و هنرخیابانی در ایران

در این جا یک تضادی پیش می آید! ما از حس نزدیکی و صمیمیت محصولات و خدمات ارائه شده در خیابان صحبت کردیم. پس چرا از آن ها فاصله می گیریم؟

ما نمی توانیم این ها را چون پدیده ای انتزاعی از تعریف مان جدا کنیم. اگر نوازنده خیابانی را در خیابان ببینیم، ممکن است به ساز نواختنش گوش دهیم و حتی پولی به او پرداخت کنیم، اما به خاطر ذهنیتمان به سرعت از او فاصله می گیریم و سرنوشتش برای مان اهمیتی ندارد. موسیقی یک بفاتی است که با تمام بافت زمان خود در تعامل است و این رفتار و نگاه ما، رفتار آن نوازنده خیابانی را هم شکل می دهد، پس در نهایت تعامل درستی به وجود نمی آید.

دلیل بخش زیادی از این نوع نگاه ما به خیابان، این است که تعریف درستی از خیابان در ذهن ما ایجاد نشده و حتی برای تغییر آن تلاشی هم نمی کنیم. این نگاه می تواند تغییر کند؟

این ماجرا بیش از این که بخواهد تحت تاثیر فشار مذهب و حاکمیت باشد، تاثیر فشاری است که گاهی حتی مذهب را هم تحت الشعاع قرار می دهد و آن فشار باورهای مردم و عرف است که گاهی ممکن است ضدمذهبی باشد. عرف همه چیز را مطابق امیال خود تغییر می دهد. ما موسیقی خیابانی نداشتیم؛ افرادی بودند که در خیابان ساز می زدند و بیشترشان از طبقه پایین و حتی بزهکار و بدون سواد موسیقایی بوده اند که به خاطر ظاهر آشفته خودشان و صدای گوشخراش سازشان کمتر کسی جذب شان می شد.
 
گروه های جدید و جوانی که امروز می بینیم، نوازندگانی هستند که گاهی تحصیلات خیلی خوبی دارند و بیشتر الگوبرداری از فرهنگ بیگانه می کنند و خیابان برای آن ها عرصه ای برای اعتراض است یا این که ممکن است فرصت شغلی دیگری برای آن ها نباشد، البته بخشی از آن هم تخلیه انرژی است.

در کشوری که فضا برای موسیقی روز به روز محدودتر می شود، هزینه کنسرت ها و کلاس های موسیقی هم روز به روز افزایش می یابد، فضای برای ارائه موسیقی به وجود نمی آید و هنوز نگاه مردم به موزیسین ها، نگاهی نامناسب است. نمی توان توقع زیادی از مفاهیمی چون موسیقی خیابانی داشت.

چیزی که من می دانم با استناد به تصاویر و نقاشی ها، از دیرباز نوازنده و خنیاگر داشتیم، در دوره معاصر وقتی که بحث الگوبرداری مطرح شد، چرا ما از فرهنگ های بیگانه الگوبرداری کردیم؟

چون ما در زمانی که موسیقی داشتیم، خیابان نداشتیم. وقتی که خیابان در فرهنگ ما وارد شد، قبلش زمینه سازی و فرهنگ سازی درستی نداشتیم. قبل از خیابان هر گذر، محل و بازاری قرق افرادی با سلیقه های عرفی جامعه بود که همان طور که اشاره شد نگاه خوبی به موسیقی نداشتند. وقتی که خیابان ها احداث شد، آن خنیاگران و نوازنده ها محیط آزادتری برای ارائه هنرشان داشتند؛ چرا که از آن فضاهای عرفی و سنتی فاصله گرفتند، اما در این دوره فقط ظاهر مردم مدرن تر شده، اما در باطن آن ها سنت برقرار است.
 
نگاه منفی به خیابان و هنرخیابانی در ایران

پس موضوع به خیلی عقب تر از داشتن یا نداشتن موسیقی خیابانی می رسد؟

موسیقی خیابانی باید به صورتی باشد که مشارکت عمیق روحی مردم و نوازنده را احساس کنیم. نوازنده باید در محیطی که امنیت هست، ساز بزند و بتواند آن تعامل را با مردم برقرار کند و مردم هم نگاه ترحم آمیز نداشته باشند؛ اما بارها دیدیم و شنیدیم که مردم ما دوست ندارند فرزند خودشان را کنار خیابان مشغول ساززدن ببینند تا وقتی این تعادل حفظ نشود و به کارکرد موسیقی توجه نشود و تا زمانی که خیابان شبیه گذری است که سریع رد می شوند تا به خانه برسند، موسیقی ای که در خیابان نواخته می شود، جایگاه و تعریف خودش را پیدا نمی کند.
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.