سندروم استکهلم؛ قربانیان آدم ربایی که عاشق ربایندگان خود شده بودند [قسمت دوم]
هر ساله بارها و بارها در رسانه های می شنویم که موارد متعددی از آدم ربایی در جهان صورت می گیرد و این موارد گاه با خشونت فراوان و کشته شدن رباینده یا ربوده شدگان همراه می شود. کاملاً طبیعی است که در چنین شرایطی فرد یا افراد ربوده شده سعی می کنند فرار کنند یا دستکم از شرایط خود در دوران اسارت ناراضی هستند و رباینده نیز سعی می کنند فرد یا افراد گروگان گرفته شده را ترسانده و به هر نحوی مانع از فرار آن ها شوند. اما در مواردی عجیب پیش آمده که ربوده شده و رباینده چنان به هم خو گرفته و به هم عادت کرده اند که اصل موضوع را از یاد برده اند.
به عبارت دیگر در برخی از موارد دیده شده که فرد ربوده شده وارد یک رابطه ی عاطفی با رباینده ی خود می شود یا دستکم به او احساس نزدیکی کرده و عمل او را درک می نماید. بدین ترتیب نه تنها تلاشی برای فرار انجام نمی دهد بلکه در مواردی نیز با رباینده همراه شده و به او کمک می کند. چنین رفتار عجیبی در روانشناسی به «سندروم استکهلم» معروف شده که داستان و منشأ آن را در قسمت اول این مطلب برای شما بازگو کردیم و قصد داریم در ادامه ی این مطلب شما را با تعدادی دیگر از این موارد آشنا کنیم.
۸- الیزابت توماس
در موردی عجیب در سال های اخیر، یک معلم میانسال به نام تاد کانینگز عاشق شاگرد ۱۵ ساله خود الیزابت توماس شد. رابطه ی آن ها علنی شده بود به همین دلیل مسئولین مدرسه به آن ها اخطار داده و این دو را از هم جدا کردند. اما یک روز به صورت ناگهانی، تاد کامینگز ۵۰ ساله و شاگرد ۱۵ ساله اش ناپدید شدند و به نظر می رسید که این دو با هم فرار کرده اند. یک روز پس از این ماجرا تاد کامینگز از مدرسه اخراج شد و جستجوی گسترده ای برای پیدا کردن دختر نوجوان آغاز گردید تا این که وی را در یک کلبه پیدا کردند. بر اساس اعلام مقامات رسمی هیچ اجبار یا خشونتی صورت نگرفته بود.
اگر چه به دلیل حساسیت موضوع و سن الیزابت، دلیل آدم ربایی مشخص نشد اما بدون شک رابطه ای بین این دو رخ داده بود، هرچند وکیل خانواده ی توماس این ادعاها را نپذیرفته و آن را مصداق بارز آدم ربایی اجباری دانسته است.
۹- ماری مک الروی
ربوده شدن ماری مک الروی یکی از شناخته شده ترین موارد ادم ربایی در تاریخ است که از آن به عنوان یک نمونه ی بارز از سندروم استکهلم یاد می شود. ماری مک الروی دختر قاضی و شهردار شهر کانزاس سیتی در سال ۱۹۳۳ بود. زمانی که وی در خانه ی پدری اش در حمام بود ۴ آدم ربا به زور وارد خانه او شدند و در کمال آرامش به او اجازه دادند از حمام خارج شده، خودش را خشک کرده و لباس هایش را بپوشد. سپس او را از خانه بردند. وقتی که مک الروی فهمید آدم ربایان در قبال آزادی او درخواست ۶۰٫۰۰۰ دلار کرده اند تعجب کرده و گفت که وی بیش از این مبلغ ارزش دارد.
در نهایت آدم ربایان ۳۰٫۰۰۰دلار دریافت کرده و چند روز بعد ماری را آزاد کردند. اینجا بود که ماجرا رنگی جالب به خود گرفت و پس از دستگیری آدم ربایان، ماری به مدافع اصلی آن ها تبدیل شد و اعلام کرد که آن ها بیگناه هستند. وی گفت که قبل از آزاد شدن، رهبر گروه به او دسته گل داده است. او حتی با خانواده های ادم ربایان نیز دیدار کرد و سعی نمود به آن ها در این شرایط سخت دلداری داده و کمک کند. در نهایت او موفق شد رهبر گروه آدم ربایان را از اعدام نجات داده و مجازات او به حبس ابد تخفیف داده شد. از آن پس وی حتی به ربایندگان خود در زندان سر می زد و برای آن ها هدیه می فرستاد.
حتی وی پس از چند سال به خاطر این که خود را در دستگیری و زندانی شدن ربایندگانش مقصر می دانست خودکشی کرد و قبل از خودکشی در یادداشتی چنین نوشت:” چهار رباینده ی من ظاهراً تنها ۴ نفری روی این کره ی خاکی بودند که مرا یک احمق مطلق نمی دانستند. تو مجازات مرگ خودت را داری ای مریم مقدس پس لطفاً به آن ها یک فرصت دوباره بده”.
۱۰- جیسی دوگارد
جیسی دوگارد در سن ۱۱ سالگی ربوده شد و در سن ۲۹ سالگی از بند رها گردید. در این مدت وی دو بار باردار شده بود و از رباینده ی خود دو دختر داشت و بخش زیادی از زندگی اش توسط فرد رباینده از او گرفته شده بود. وی در حالی که در راه مدرسه بود ربوده شد. در واقع وی در حالی که در پیاده رو راه می رفت متوجه شد که مردی سوار بر ماشین در تعقیب اوست. ناگهان مرد اسلحه ای قلابی را به سوی او گرفته و او را به زور داخل ماشین کشیده و با خود می برد. ناپدری جیسی تلاش کرد که با دوچرخه خود را به ماشین رباینده برساند اما موفق نشد.
سپس جیسی خود را در خانه ی مرد رباینده می بیند. سپس مرد به او تجاوز کرده و او را با دست های بسته در حیاط پشت خانه برای یک هفته زندانی می کند. جیسی در سن ۱۳ سالگی حامله شده در نتیجه از آن به بعد آزادی های بیشتری به وی داده می شود. جالب این که وی به رباینده خود در بسیاری از کارها کمک می کند. وقتی که بعد از ۱۹ سال جیسی پیدا شد گفت که رباینده ی او مرد مهربانی بوده که رفتار بسیار خوبی با بچه هایش داشته است. او گفته که رباینده را به عنوان شوهر واقعی خود قبول کرده بود.
۱۱- عایشه یریما
در حال حاضر بوکوحرام یکی از خطرناک ترین گروه های تروریستی در جهان به شمار می آید. یکی از کارهایی که این گروه انجام می دهد این است که دختران جوان را ربوده و آنان را به عنوان همسر قانونی به عقد مردان گروه در می آورند. یکی از این دختران عایشه یریما نام داشت که ربوده شده و به همسری رهبر گروه بوکوحرام درآمد. پس از مدتی وی همراه با ۷۰ زن و بچه ی دیگر از دست گروه آزاد شدند و برنامه های بازیابی روحی متعددی برای درمان روحی این زنان به خاطر رنج هایی که در دوران اسارت کشیده بودند اجرا گردید.
اما بعد از آزادی وی اتفاق عجیبی رخ داد. در دوران درمان های روحی، یک روز عایشه غیب شد و بزودی مشخص شد که وی نزد گروه بوکوحرام بازگشته است. دوستان و نزدیکان این زن گفتند که عایشه پس از آزاد شدن دریافته که شوهر سابقش بار دیگر ازدواج کرده و دیگر نمی توانست با شوهری که زن دیگری اختیار کرده بود زندگی کند. به همین دلیل تنها از روی حسادت تصمیم گرفت که نزد گروه بوکوحرام برگردد.
۱۲- فریدا فارل
فریدا فارل زن دیگری بود که گول ربایندگان خود را خورده و با وعده ی تبدیل شدن به یک مدل معروف به دام آن ها افتاد. این مورد با قضیه ی کلویی آیلینگ شباهت بسیاری داشت و بعدها فریدا بارها از کلویی حمایت کرد. ربایندگان او را بیهوش کرده و در همان حالت بارها به او تجاوز کردند. پس از چند روز وی موفق شد فرار کند چون یکی از ربایندگان در را باز گذاشته بود. حرف ها و رفتارهای او پس از فرار نماد بارز سندروم استکهلم بوده است.
وی در این باره می گوید:” من چیز زیادی در مورد او [رباینده] نمی دانم و سعی کردم دلایلی برای کاری که او انجام داده پیدا کنم و سپس توانستم بفهمم که چرا او دست به این کار زده است”. این همان روشی است که قربانیان سندروم استکهلم به آن روی می آورند و سعی می کنند دلیلی موجه برای رفتار رباینده ی خود بیابند و بدین ترتیب از پذیرفتن واقعیت ماجرا و اتفاقی که برای آن ها رخ داده شانه خالی کنند.
۱۳- آدم ربایی های کلیولند
یکی از پر سر و صداترین موردهای آدم ربایی مربوط به آدم ربایی های کلیولند بود که بعدها به آدم ربایی های آریل کاسترو معروف شد. در این حادثه سه زن ربوده شده و برای سال ها مورد سوء استفاده ی جنسی قرار گرفتند. یکی از این زنان چنان مورد بدرفتاری و شکنجه قرار گرفته بود که بعد از آزادی نیاز به جراحی بازسازی صورت پیدا کرد. یگی دیگر بیش از ۵ بار حامله شد اما به دلیل شکنجه هایی که حتی در دوران حاملگی نیز رخ می داد حاملگی ها با سقط جنین همراه می شد.
اما وقتی که این سه زن آزاد شدند مشخص گردید که آسیب های روانی که به آن ها وارد شده قابل جبران و ترمیم نیست. یکی از این زنان با دختر بچه ای که داشت فرار کرده بود اما سوالی که ذهن همه را مشغول کرد این بود که این زنان به چه دلیل از قبل برای فرار تلاش نکرده بودند. طاهراً آن ها به تلفن دسترسی داشتند اما برای تماس گرفتن با پلیس سال ها صبر کردند. علاوه بر این این سه زن اعلام کردند که آریل کاسترو را بخشیده اند و حتی پس از این که کاسترو در زندان خودکشی کرد، ناراحتی خود را پنهان نکردند.
۱۴- کامیا موبلی
البته همیشه تنها روابط عاشقانه بین رباینده و ربوده شده رخ نمی دهد و برخی اوقات رابطه ای به گرمی و محکمی مادر و فرزندی بین این دو رخ می دهد . این اتفاق بین دختربچه ای به نام کامیا موبلی و رباینده اش گلوریا ویلیامز رخ داد. این زن کامیا را از بیمارستانی در فلوریدا دزدیده بود و مانند دختر خودش از او نگهداری می کرد. کامیا نمی دانست زنی که با او زندگی می کند در واقع مادر واقعی او نیست و در کودکی او را ربوده است. کامیا وقتی به سن ۱۸ سالگی رسید با واقعیت ماجرا روبرو شد و آن رمان او دیگر اسم الکسیس مانیگو را داشت.
نکته ی جالب این بود که کامیا از رفتن مادرش که در واقع مادر او نبود به زندان به شدت ناراحت و افسرده شده بود زیرا پس از ۱۸ سال رابطه ی بسیار محکمی بین این دو شکل گرفته و او دیگر گلوریا را مادر واقعی خود می دانست. وی در زمان برگزاری دادگاه نیز بارها منقلب شده و گلوریا را با اسم «مادر» خطاب قرار می داد.