سندروم استکهلم؛ قربانیان آدم ربایی که عاشق ربایندگان خود شده بودند [قسمت اول]
آدم ربایی شاید یکی از بدترین جنایاتی باشد که یک انسان می تواند انجام دهد. چنین کاری باعث می شود که قربانی حس کنترل بر روی خود را به طور کلی از دست بدهد و حتی اگر بعد از مدتی نیز آزاد شده و به زندگی عادی خود برگردد نیز تاثیرات مخرب دوران اسارت زندگی او را برای همیشه تحت تاثیر قرار دهد. در برخی از موارد این قربانیان برای سال ها و حتی دهه ها در اسارت نگه داشته می شوند در حالی که بقیه تنها چند روز کوتاه چنین شرایطی را تجربه خواهند کرد. اما بدون در نظر رفتن زمان اسارت، این افراد تحت بدترین و شدید ترین استرس های روانی قرار می گیرند که ممکن است آن ها را به انجام دادن کارهای بسیار عجیبی سوق دهد. یکی از این عکس العمل های عجیب به «سندروم استکهلم» معروف شده است. قسمت دوم این مطلب را از طریق این لینک مطالعه نمایید.
این پدیده ی روانشناسی باعث می شود که قربانی ربوده شده با رباینده همدردی کرده و او را درک نماید و این موضوع می تواند خود را به روش های مختلفی نشان دهد. شاید باورکردنی نباشد اما گاهی پیش می آید که فرد ربوده شده شیفته ی رباینده ی خود می شود و این موضوع بارها و بارها رخ داده است. برخی از این افراد برای مدت های طولانی در اسارت نگه داشته می شوند و همین موضوع باعث می شود که به رباینده عادت کرده و او را به عنوان جزئی از خانواده و نزدیکان خود قلمداد کنند. در ادامه ی این مطلب می خواهیم شما را با چند مورد عجیب و باورنکردنی آشنا کنیم که در آن ها شخص ربوده شده به نحوی به رباینده ی خود نزدیکی عاطفی پیدا کرده و حتی عاشق او شده است.
۱- سندروم استکهلم از کجا آمده است؟
برای کسانی که نمی دانند باید بگوییم که پدیده ای که در آن اشخاص ربوده شده شیفته ی ربایندگان خود می شوند برای خود اسم خاصی در حوزه روانشناسی دارد. در واقع این پدیده «سندروم استکهلم» (Stockholm Syndrome) نامگذاری شده است که به صورت گسترده مورد بررسی قرار گرفته و نباید فکر کنید که تنها توسط یک عده روانشناس سوئدی به افتخار کشورشان نامگذاری شده است. در واقع این پدیده ی روانشناسی اسم خود را از یک سرقت واقعی از بانک گرفته که در سال ۱۹۷۳ در استکهلم سوئد رخ داد. در این حادثه مردی به نام یان اریک اولسون وارد بانک شده و به تنهایی کنترل بانک را در دست گرفت و با گروگان گرفتن چندین نفر از جمله دو پلیس آن ها را در بخش امانات بانک حبس نمود.
اما نکته ی عجیب این بود که مشخص شد مردم حاضر در بانک به سارق بانک بیش از افراد پلیس اعتماد داشتند. البته مشخص شد که اولسون در این سرقت تنها نیست و همدستانی به او ملحق شده بودند. گروگان ها به این نتیجه رسیدند که به تعریف خودشان،سارقان «انسان های خوبی» هستند و اصلاً به این فکر نمی کردند که ممکن است آن ها را بکشند یا به آن ها صدمه ای وارد نمایند. در اتفاقی جالب و نادر آن ها ۶ روز تمام داوطلبانه همراه با سارق گروگانگیر در بانک باقی مانده و از همکاری با پلیس خودداری کردند. حتی پس از آزادی نیز در تماسی با نخست وزیر کشور از بی عرضگی افراد پلیس شکایت کرده و اعلام کردند که نزدیک بوده پلیس ها گروگان ها را به کشتن بدهند. این گروگان ها حتی پس از آزادی نیز دست از حمایت و کمک کردن به سارق اصلی بانک برنداشتند.
۲- پتی هرست
یکی از دیگر سناریوهای واقعی گروگانگیری زنی به نام پتی هرست را شامل می شد و بسیاری از افراد اشتباهاً فکر می کنند که عبارت «سندروم استکهلم» از مورد وی گرفته شده است. این واقعه یک سال پس از سرقت بانک معروف استکهلم که در مورد قبلی به آن اشاره کردیم رخ داد و یکی از بهترین نمونه هایی است که در آن گروگان عاشق گروگانگیر خود می شود. پتی هرست در سن ۱۹ سالگی از دانشگاه خود توسط یک گروه تروریستی چپ گرا در ایالات متحده ربوده شد. او به مدت ۱۹ ماه در اسارت به سر برد و سپس آزاد گردید. در این مدت وی به شدت تغییر کرده بود.
بعدها مشخص شد که او در دوران اسارت به صورت فعال و داوطلبانه در فعالیت های گروه تروریستی مذکور شرکت داشته است. این همکاری ها شامل خواندن بیانیه های تبلیغاتی گروه در ایستگاه رادیویی آن ها و حتی سرقت از بانک بود. وقتی که پتی هرست پیدا شد به سرقت از بانک متهم گردید هرچند بعد از مدتی تبرئه شد. حتی وی در ادامه اعتراف کرد که با برخی از اعضای گروه نیز ربطه ی جنسی برقرار کرده است.
۳- یوون رایدلی
اگر چه یوون رایلی عاشق ربایندگان خود نشد اما عاشق عقاید آن ها شده بود. این روزنامه نگار بریتانیایی می خواست که وارد افغانستان شود اما موفق نشد موافقت مقامات رسمی را برای این کار بدست آورد. به همین دلیل تصمیم گرفت در پوشش مبدل یک زن مسلمان افغان از مرز گذشته و وارد این کشور شود، روشی که قبلاً نیز توسط یک روزنامه نگار بریتانیایی با موفقیت انجام شده بود. وقتی که دوربین او را دیدند دستگیر شد و به سرعت به جاسوسی متهم شد، جرمی که مجازات آن مرگ بود. کسانی که او را بازداشت کرده بودند با طالبان ارتباط داشتند، گروهی که یوون به دلیل نوع رفتار و دیدگاهی که نسبت به زنان داشتند به شدت با آن ها مخالفت می کرد. وی به ربایندگان خود قول داد که در صورتی که او را آزاد کنند قول می دهد که دین اسلام را بپذیرد و قران بخواند.
وقتی که با شرط او موافقت شد او نیز به قولش عمل کرد و شروع به خواندن قرآن کرد. در ابتدا دلیل وی برای این قول تنها دروغی برای آزادی بود اما پس از این ماجرا وی به طور واقعی به دین اسلام ملحق شد و اکنون یکی از شناخته شده ترین مسلمانان جهان به شمار می رود.
۴- ناتاشا کمپوش
ناتاشا کمپوش دختری استرالیایی بود که در سن ۱۰ سالگی ربوده شد. ۸ سال بعد وی به نحوی موفق به فرار شد. قبل از آن تلاش های زیادی برای پیدا کردن این دختربچه انجام گرفته اما همگی با شکست مواجه شده بود. در واقع رباینده ی او مردی میانسال بود که ناتاشا را در یک سلول بتونی کوچک که در گاراژ قرار داشت زندانی کرده بود. عکس هایی که بعدها از محل زندگی این دختر تهیه شد ترسناک به نظر می رسید اما ناتاشا به شرایط زندگی اش در آن اتاق کوچک عادت کرده بود. با گذشت زمان ناتاشا آزادی بیشتری یافت و رفته رفته به خانه ی اصلی منتقل شد و بیشتر وقت خود را در آن جا می گذراند. گاهی اوقات نیز می توانست وارد باغچه پشتی شود بدون این که نظارت خاصی روی او صورت گیرد و او نیز البته تلاش چندانی برای فرار نمی کرد. رباینده ی او رفتارهای عجیبی داشت مثلا او را وادار می کرد که بیشتر اوقات نیمه عریان باشد و تمام خانه را تمیز کند.
حتی خود او را به حمام می برد و شب را در یک تختخواب می خوابیدند. رفته رفته ناتاشا به محیط جدید زندگی خود و رباینده اش عادت کرد. بسیاری از روانشناسان بر این باور بودند از آن جایی که ناتاشا در خانواده ای فقیر به دنیا آمده بود، شرایط جدید زندگی برایش بهتر از زندگی خانوادگی قبلی پیش می رفت و دیگر مشکلات گذشته را نداشت. اما نکته ی جالب این که وقتی ناتاشا فرار کرد و رباینده ی او چاره ای جز خودکشی نمی دید، ناتاشا ناراحتی خود را از مرگ او پنهان نکرده و علناً برای او سوگواری می کرد.
۵- الیزابت اسمارت
یکی از ترسناک ترین موارد آدم ربایی ربوده شدن الیزابت اسمارت بود. او ۱۴ سال داشت که در یکی از خیابان های سالت لیک سیتی ربوده شد. سپس به یک مکان جنگلی در خارج از شهر منتقل گردید و سپس همراه با رباینده ی خود از کوه بالا رفتند. سپس آن ها به یک کمپ رسیدند که زن رباینده نیز در آن جا حضور داشت. سپس در اتفاقی عجیب آن زن الیزابت را طی مراسمی عجیب تر به عقد شوهرش درآورد. در ۹ ماه آینده وی بارها و بارها توسط مردی که در ظاهر شوهرش بود مورد تجاوز قرار گرفته و در یک چادر زندگی می کرد. رفته رفته الیزابت تصمیم گرفت که با شرایط کنار بیاید. به نظر می رسد که تجاوزهای پیاپی باعث شده بود که الیزابت از لحاظ روانی خرد شده و کم کم تجاوزگر را به عنوان همسر خود بپذیرد تا بتواند با شرایط و سختی ها کنار بیاید.
به همین دلیل علی رغم این که بارها فرصت یافت فرار کند اما از این کار صرفنظر کرد. او حتی گاهی اوقات همراه این زوج به شهر می رفت و هیچ تلاشی برای فرار نکرد. حتی یک بار که مامورین پلیس به او مشکوک شده و از وی سوال کرده بودند، الیزابت اسم واقعی خود را به آنان نگفت. حتی امروزه پس از ازادی نیز وی می گوید که ربایندگان خود را درک کرده و کینه ای از آن ها به دل ندارد.
۶- کلویی آیلینگ
شاید بزرگ ترین داستان آدم ربایی در حال حاضر داستان ربوده شدن کلویی آیلینگ باشد. وی یک مدل اینستاگرامی بود که توسط یک گروه تبهکار به نام «مرگ سیاه» ربوده شده و قرار بود به عنوان برده جنسی فروخته شود. این گروه توانست کلویی را از طریق اینترنت اغوا کرده و به او پیشنهاد کار در میلان ایتالیا به عنوان یک مدل را بدهد اما در نهایت او را ربوده و به مدت ۹ روز در جایی زندانی کردند و در تمام این مدت سعی می کردند این زن را در بازار سیاه با پول بیشتری به عنوان برده جنس یه فروش برسانند. تنها زمانی که دریافتند او بچه دارد به وی اجازه داده شد که برود زیرا ظاهراً اعضای کروه موافق نگه داشتن یک مادر دارای فرزند نبودند.
اما به گفته ی خودش، کلویی و رباینده اش در آن ۹ روز به هم نزدیک شده بودند و رباینده نیز رفتار خوبی با او داشت و هر چه کلویی می خواست در اختیار او قرار می داد. حتی کلویی به او قول داده بود که در صورتی که بدون سر و صدا به او اجازه دهد فرار کند با او ازدواج خواهد کرد. بهرحال قبل از این که رباینده ی او با این شرط موافقت کند تیم رباینده تصمیم گرفت او را آزاد کند.
۷- دزدیدن همسر به عنوان یک سنت
شاید باور نکنید که ربودن همسر در بسیاری از نقاط جهان یک رسم است و وجود آن تنها به فیلم «بورات» (Borat) خلاصه نمی شود. دزدیدن عروس در مناطق مرکزی و جنوب شرقی آسیا، آفریقا و مناطقی مانند رومانی در اروپا نیز رواج دارد. در واقع مرد سعی می کند زنی که دوست دارد همسر او باشد را می دزدد. البته این کار سمبلیک بوده و عمل آدم ربایی به معنایی که ما می شناسیم رخ نمی دهد. با این وجود در برخی موارد نیز دیده شده که این سنت با خشونت فراوان و بدون رضایت زن صورت گرفته است. حتی گفته شده که سنت «ماه عسل» نیز به جای مانده از همین سنت دزدیدن عروس بوده باشد.
در برخی از موارد تجاوز صورت می گیرد و وقتی زن حامله می شود او و خانواده اش چاره ای جز پذیرفتن ازدواج با مرد رباینده را ندارند. البته نکته ی عجیب این است که در برخی از مناطق این سنت تبلیغ شده و کاملاً پذیرفته شده است به همین دلیل یک ازدواج احتمالاً ناخواسته نیز ممکن است به روابطی عاطفی و عاشقانه منتهی شود.